جرح کلام

  • ۰
  • ۰

کرونا به مثابه زبان

کرونا به مثابه ی زبان[1]

محمد حسین ضرغامی*

 زندگی عادت ساز است و خروج از این روتین انرژی روانی بسیار بالایی را طلب می کند که در شرایط عادی کمتر انسانی زحمت تغییر را شخصا پذیرا شده و یا مشتاقانه برای آن آماده می شود. کرونا موجی ازدنیای واقع است که می تواند امر تغییر را تسهیل نماید و نقاط ضعف یک نظام را آشکار سازد. تنها بعدی که زنجیر عادت را خرق می کند، بعد واقع است که علاوه بر خرق عادت، کارکرد جانبی شناخت عادات را نیز به همراه دارد. سبب می شود انسان به وجوه آشکاری که نادیده می گیرد؛ نظر بیاندازد. یک وجه آشکارساز کرونا، شرایط اجتماعی حاکم بر جهان و یک کشور است که مانند آب دریا ماهیان را دربرگرفته است. ایران مانند بسیاری از کشورهای دنیا به ویروس کاپتالیسم مبتلا است؛ ویروسی که به سختی ریه های علم، اخلاق، سیاست و اقتصاد را آسیب زده و از کار انداخته است اما به مبارکی "تمدن هفت هزارساله ی ایران زمین"، نتوانسته است فرهنگ را که در اعماق ناخودآگاه ریشه دارد از کار بیاندازد و این نشان می دهد که برای مقابله با چنین ویروسی باید بازگشتی به نژاد و سرزمین و تاریخ و تاریخچه داشت. اگر چه دانشگاه خود را متولی امر فرهنگ می داند، اما این ویروس با شدت بیشتر در این نهاد که گفتمانی در خدمت نظام اربابی است، ریشه دوانیده است[2]، بنابراین در اینجا منظور فرهنگ موروثی است فرهنگی که سینه به سینه منتقل می شود. فعالیت چندین ساله ی نظام دانشگاهی در کنار رسانه، فرهنگ ایرانی را ناشیانه دستخوش تغییرات کوتاه مدت کرده است اما فرهنگ واپس زده شده ی اصیل با قدرت بیشتر بازخواهد گشت.

 انسان در گفتمان سرمایه داری انسان در بند است؛ منظور از گفتمان سرمایه داری یا کاپیتالیسم در اینجا "گفتاری است که در ساختار خود سیستمی است که به طور عمده بر اساس توزیع دال بنا شده است، خواه به شکل اطلاعات و خواه به شکل تصاویر که بدون وقفه و به طرز سرسام آوری انسان ها را مورد تهاجم قرار می دهند[3]". موج دریای واقع بر بدنه ی قایق سمبولیک و تصویر ساز انسان های مدرن برخورد کرده و آن را به تلاطم انداخته است و یک پرده از پرده های اربابان جهانی سازی و قدرت اطلاعات در اذهان طاعون زده ی بردگان این نظام را آشکار ساخته است. معنای عدالت را عملا نشان داده و بی عدالتی و خروج از پیمان های بنیادین که عامل شکل گیری، قوام و تثبیت اجتماع اند را گوشزد کرده است. در سیستم کاپیتالیسم چیزی که گم است سوژگی افراد است. فعالیت در چنین نظامی فعالیت فرد نیست؛ فعالیت برای ارباب است؛ این عدم سوژگی در ضرب المثل "مامورم و معذور" به خوبی بازتاب کرده است و به معنای فقدان اشتیاق است، اشتیاقی که باعث می‌شود "زندگی در بزدلی خالی از هر گونه معنا باشد" و کرونا کاتالیزوری است برای کسانی که عیار سوژگیشان فروکش نکرده باشد و به عنوان یک تروما گام اول سفر از ناسوژگی به سوژگی است. برده در نظام ناسوژه که رفتار را بر ذهن انسان دیکته می کند، دچار تعارض است و تعارض خود را در ساخت طنزهایی نشان می دهد که از شیوع کرونا ترسان است و خرسند؛ از تعطیلی مشاغل احساس ضرر می کند و در عین حال از کار افتادن نظام سرمایه داری احساس رضایت. به قول ژیژک مردم از دوشنبه (روز بعد از تعطیلی که در بسیاری کشورها روز تعطیل یکشنبه است) متنفر نیستند مردم از نظام سرمایه داری بیزارند. سلاطین نظام اربابی مدل ها و پرتکل های مختلفی ارائه می دهند، فردیت یعنی سوژه ی منحصر به فرد در چنین نظامی  نسبت به قبل بیش از پیش امکان ظهور را از دست داده است و ترس از دست دادن تصویر و وهم و اعتباریات بر ماشین های متحرک که سال ها پیش مرده اند، حکمرانی می کند. در چنین شرایطی رسانه ملجا و امید بسیاری شده است، دانش، فراتر از سطحی نگری و تناقض گویی های شبکه های اجتماعی نیست و توصیه از آنجایی که انتقالی و اشتیاقی وجود ندارد، بیشتر ژست مدیریت است و در این میان تحقیق به معنای تلاش برای رسیدن به حق و معرفت سال‎ها است که در بستر این نظام خفته است. "دانش نمایشی که سوژه خود را به آن مسلح کرده و مدام آن را به رخ همگان می کشد جایی برای دانش ناخودآگاه و حقیقت آن باقی نمی گذارد[4]".

بحران ها مخصوصا کرونا باگ سازمان ها و تشکیلات های موجود و در خدمت نظام اربابی را نشان می دهد. امروزه اما چنین نیست و "گفتار علمی خود متاثر از چنین طرز تلقی بهره کشانه از انسان است و در اشاعه ی آن نیز از هیچ کوششی فروگذار نمی کند. برای گفتار علمی نرمال بودن و نرمال شدن غایی ترین مقصود و والاترین هدف است". هزینه ای که از بیت المال در نظام های آموزشی مخصوصا نظام دانشگاهی خرج شده است و در حال حاضر به اسراف می رود، به تولید انبوهی از مقالات در قالب تعیین شده ی استانداردهای جهانی (در راستای نظم نوین جهانی)، کتاب ها، طرح ها و پروژه هایی منجر شده است که بهترین نتیجه ی آن ارتقاء و کسب ثروت و پست و مقام بیشتر برای متولیان و مجریان آن است، به عبارتی چنین بازتولیدی چاره ای غیر از تکثیر و کپی ندارد و پسماند آن ثروت و شهرت و مقام است. درختانی که به کتابچه تغیر داده شده اند نه تنها به معرفت افزایی ختم نشده بلکه شوق زدایی نموده، فرهنگ دانشگاهی را رقم زده و افراد را از پذیرش مسئولیت فردی معاف کرده است. این موضوع در ایران رشد تصاعدی داشته است و در چنین شرایطی خطر فروپاشی نظام دانشگاهی که سال ها است بعضی اندیشمندان واقعی متذکر می شوند در پرتو حضور کرونا جدی تر گرفته می شود، چون چنین سیستمی در این شرایط فاقد هر گونه عمل بجا و مناسب است و به عبارتی حقیقت خود را در مواجه با یک امر واقعی ارائه کرده است. از آنجایی که این سیستم در تصویر فرومانده است هرگز کنش مناسبی برای مواجه با عواملی که روی تصویر خط می اندازند، ندارد. بیل گیتس در 2015 از طریق predictive programming[5] سعی در آگاه کردن و آماده سازی عمومی برای بیماری های اپیدمیک داشته که سخنرانی وی در وب سایت ted قرار داده شده است. چگونه ممکن است در کشوری که همه ی دژخیمان دندان برای ازهم پاشیدنش تیز کرده اند، مدیران و صاحبان و تصمیم گیرندگان در حوزه ی پژوهش، صرفا آمار کمی  و شمار مقالات را افزایش داده  و به آن افتخار می کنند؟ نتیجه ی چنین رشد کاذب کمی  چیست؟ آیا نباید چنین بی تدبیری هایی مورد بازخواست قرار گیرد؟ چگونه با تجربه های متعدد بحران، مدیران کشور به جز شعار و نمایش و البته جذب پول حداکثری برای خود، کار موثری در حوزه ی پیش بینی، پیشگیری و آماده سازی جامعه در مواجه با بحران انجام نداده اند!؟ آیا این موضوع اتفاقی است یا نشانه ای است بر وجود بحران عظیم تر؟ در حال حاضر مدیرانی که قصد مبارزه با کرونا را دارند، هیچ گونه کارآمدی در تاریخچه ی آنها در مبارزه و شناسایی و مطالعه در این حوزه ها را ندارند کشوری که هر روزه با تهدیدات مختلف روبرو است و سازمانی مانند پدافند غیر عامل دارد، چه گام واقعی در این راستا برداشته است؟ "جنگ نرم" در ایران فقط یک واژه نبوده و یک واقعیت است، به چه دلیل مدیران اشتیاق لازم برای مطالعه ی دقیق و عمیق در این حوزه را نداشته  و دستگاه ها و طرح های عریض و طویل در میدان عمل چه کاری انجام داده اند؟ در بحران های قبلی مانند طلاق چه کارهای سودمندی انجام شده است به جز دادن معنا به آنها و گسترش بیزینس معنادهندگان؟ سوالات بسیار دیگری وجود دارد که باید به دقت به آنها پرداخت.

کرونا نشان داد که اربابان کلمه ی "تئوری توطئه" را رواج دادند تا بتوانند در سایه به فعالیت های خودشان ادامه دهند و هر کس به وجود آنها  اشاره کرد را مبلغ تئوری توطئه بدانند و چه بسیارند به اصطلاح روشنفکرانی که ناخودآگاه آب در آسیاب دشمن می ریزند و چه بسیارند کارگزانی که آگاهانه در راستای اهداف و برنامه ی آنان قدم برمی دارند.

نگاه پدیدارشناسی یا فنومنولوژی به کرونا یا پدیده ی کرونا به شمردن ویژگی های آن پدیده می انجامد. با چنین نگاهی شناخت ماهیت اصلی کرونا روشن تر می شود. اول این که از طریق تعریف نمی توان به شناخت ماهیت کرونا پی برد چون این پدیده از پیچیدگی بسیار بالایی برخوردار است. کرونا به عنوان یک پدیده صورت و معنایی دارد، رابطه ی بین صورت و معنای کرونا یک رابطه ی ذاتی نیست. هر کس برداشت یا برخورد منحصر به فردی با کرونا دارد. برای کرونا معنایی از قبل تعیین شده وجود ندارد و نظام سرمایه داری فاقد معنایی برای آن است تا به خورد تابعین خود دهد. مشخصا کرونا در این زمان در بند زبان گرفتار نشده است به عبارتی نشان مستقیمی  به امر واقع است که اضطراب مهمترین بازتاب روانی آن است. کرونا به محیط وابستگی ندارد. کرونا در چنین روزهایی چون ویژگیهای آن تعین زبانی پیدا نکرده است به محیط خاصی وابسته نیست ممکن است بعدا ویژگی هایی برای آن مشخص شود و در قالب خاصی قرار گیرد و سمبلیک گردد اما در حال حاضر وابسته به محیط خاصی نیست به همین دلیل برخورد با آن تنوع بسیاری دارد. کرونا مانند البفا است که فاقد معنا ولی سازنده ی معانی بسیار است و تعداد نامحدودی پیام مبادله می کند به عبارتی ساختی دوگانه دارد، از یک سو محدود است در صورت و نامحدود است در معنا. ویژگی های کرونا ویژگی های زبان انسانی نیز می باشد و از نگاه پدیدارشناسی هر پدیده ای که دارای این خصیصه ها باشد قطعا یکی از زبانهای انسانی است. مسلما ظهور چنین زبانی آرام آرام تغییرات بنیادینی در گفتمان روزمره ی انسان ها ایجاد می کند مانند زبان کامپیوتر که جزئی از زندگی امروزه ی مردم شده است. معنای کرونا ممکن نیست به آسانی بدست آید اما می توان در پیدایش و گسترش آن تا قبل از درمان، کرونا را درهم شکننده ی معانی دانست. معانی متحجرانه ی نظام های فکری که امر واقع را واپس زده اند. کرونا موسیقی است که گوشهای شنوا پیامش را می شنوند؛ گوش هایی که صدای امر واقع را دریابند.

کرونا به مثابه یک زبان، می تواند مختصات جامعه ای که در آن منتشر شده است را نشان دهد، مختصات یک جامعه ی جهانی، دهکده ی جهانی. کرونا آزمایشی برای دست یابی به ایده ی نظم نوین و مقدمه ای برای جهانی شدن است. جهانی شدنی که پیامدهای آن "آگاهی پاره پاره، هویت سازی تقلبی، غیر واقعی بودن برداشت ها و خودداری از تفکر است. اربابی ناشناس از طریق وسایل ارتباط جمعی برای هر چیزی مدلی ارائه می دهد: مدل رفتار، مدل گفتار، مدل آراستگی، مدل موفقیت، مدل زندگی و در این بین این اشتیاق است که هر چه بیشتر از خود بیگانه می شود[6]". تعریف کرونا به عنوان یک بیماری پاندمیک Pandemic به خوبی در لغت، جهانی شدن را آشکار کرده است. کرونا را می توان قطعه ای از قطعات پازل جهانی شدن دانست[7] و بر این اساس عناد و نفوذ دشمن در ایران را به خوبی تبیین نمود و با یک نگاه گذشته نگر معنای بسیاری از سرمایه گذاری های جهانی در حوزه ی تبلیغات برای آمادگی یک ویروس فراگیر را دریافت. سازمان های پنهان جهانی مانند تاویستوک[8] بر اساس یک برنامه ی کاملا همه جانبه و از طریق کارگزاران خود در تمام کشورهای دنیا مانند ایران و نفوذ در دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و سایر سازمان ها زمینه ی سخت افزاری و نرم افزاری این اتفاق را ایجاد می کنند.

مشخص است که تعداد کشته شدگان کرونا خیلی کمتر از حوادث دیگری در کشور مانند تعداد کشته شدگان ناشی از تصادف است[9] اما این اتفاق از انجا که تاکید بر شبکه ی ارتباط جهانی دارد حائز اهمیت است. کرونا تصویر اختیار و انتخاب فردی در نظام سلطه را به خوبی مخدوش کرده است؛ به عبارتی یک جنگ تمام عیار با مولفه های اصلی یک جنگ با صورتی متفاوت از جنگ های سابق است و دست اندرکاران کنونی برنامه ی مشخص و آمادگی لازم برای چنین جنگی را ندارد با این وجود با پایان یافتن این جنگ سر و کله ی بسیاری از افراد برای سهم خواهی پیدا خواهد شد. در این جنگ، متخاصم یک متغیر مکنون است که باید جدی گرفته می شد تا تبیین شرایط فعلی و شرایطی که در آینده اتفاق  خواهند افتاد، دقیق تر باشد. متغیر است چون دینامیک فعالی دارد و مکنون است به این دلیل که از امر واقع برآمده است و به رئال اشاره می کند. کرونا می تواند سمبل "دیوهای درون" انسان ها باشد که از ازل تا ابد همراه شان است و در دوران معاصر تحت سیطره نظام سرمایه داری آزاد شده اند و می تواند نشان از ظلمی بالسویه باشد به عبارتی بزرگترین مساله ی مورد نیاز برای گسترش تمدن یعنی عدالت را فریاد می زند. برای او تمام اعتباریات و وهمیات به کنار نهاده می شود و صرفا وجود سیستم تنفسی کافی است. با این وجود کرونا برای فقیر یک موقعیت از هزاران موقعیت زندگی هر روزه است و این ثروتمند است که قصد چشیدن طعم عدالت را دارد. جالب اینجا است که هوشمندانه ظلم کرونا دامان کودکان را نمی گیرد و عدالت را در منتهی الیه خود ارائه می کند. کرونا تاکید فراوانی بر شبکه ای بودن پدیده ها دارد. سرنوشت در هم گره خورده ی کل طبیعت و بشر به عنوان یکی از موجودات آن را می توان از سیستم واگیردار کرونا دریافت.

کرونا و اتفاقات همراه آن نقش تمدن و فرهنگ کهن هر نژادی را به خوبی بازنمایی می کند. "غربی های متمدن دست به غارتگری و چپاول فروشگاه ها زدند"، اما انتظار آنها برای رقم خوردن چنین اتفاقاتی در ایران عقیم ماند. کرونا نشان داد که نقاب تمدن با تمدن اصیل فرسنگ ها فاصله دارد. کرونا به خوبی نشان داد که مافیای روانی از تلاش خود در جهت منافع اربابان خود هرگز دست برنمی دارد مانند دشمنی ریشه دار با فرهنگ و نژاد ایرانی که در چنین شرایطی تحریم های خود را افزایش داده اند و خیال حمله به ایران را در سر می پرورانده اند، آنها نیز همچنان به فعالیت خود در ایران ادامه می دهند. بسیاری از تشکیلات و سازمان ها و ساختار دولت در چنین شرایطی کیش و مات شده و مشاغل بسیاری که صرفا در خدمت ارباب اند، با تغییر زمینه ی اربابی، کارکرد خود را از دست داده اند. در برخورد با مساله ی وجودی مرگ، توصیه های فست فودی روانشناسی و مشاوره ی بازاری که بخش اعظمی  از علم روانشناسی دانشگاهی را نیز در بر می گیرد؛ بی مصرف شده اند. نظام های توصیه ای مانند نظام روانشناسی و بسیاری دیگر از سیستم هایی که این وظیفه را تبلیغ می کنند، مصداق جمله ی "فاقد شی نمی تواند معطی شی باشد"، شده اند. صرفا صبر و معنویت و دین در معنای عمیق و رفیع آن به عنوان چاره دوباره به صحنه ی زندگی اجتماعی بازگشته است.

 اضطراب وجودی مرگ باید به رسمیت شناخته شود، تجربه شده  و زمینه سوژگی فرد را حادث شود. فردی که مرگ را در کنار داشته باشد، مشخصا برده ی خوبی نخواهد بود و پایه های سیستم ظلمانی سرمایه داری در صورت فقدان چنین برده هایی فرو خواهد ریخت. "شاید اگر روزی طرز تلقی از انسان تغییر کند و او دیگر به عنوان ارزان ترین و پیش پا افتاده ترین ماده ی خام اولیه مورد استفاده قرار نگیرد ممکن است دیگر لزومی هم برای علومی نظیر روانپزشکی، روانشناسی و روانکاوی نباشد[10]".

در عصری که پست مدرنیسم جولان می دهد، کرونا به ذهن گرایان قهقهه زده است و در حمایت از رئالیست ها اشاراتی از بعد واقع فراهم کرده است، اشاراتی که نشان می دهد زبان انسان به آن راه ندارد و عدم قطعیت ناشی از فقدان زبان در امر واقع است. عدم قطعیتی که همواره و همیشه حاکم بر ابعاد تصویری و سمبلیک بوده است در چنین شرایطی از غفلت خارج شده و مورد توجه بیشتر جامعه ی جهانی قرار گرفته است. فقدان زبان در تعیین علل بیماری، منشاء آن، مدت زمانی که مهمان خواهد بود، راه مقابله با آن و فقدان داروی درمانی، دوره ی کمون بیماری، چه زمانی کاملا ریشه کن خواهد شد و این ریشه کن شدن آیا نیازمند یک حرکت دسته جمعی کل دنیا است و بسیاری دیگر از مسایل، ابهام را به حداکثر رسانده و انسان را برای نگریستن به سوالات بنیادین به خود ارجاع می دهد. دست انسان ها از دیگری کوتاه شده است. اگوی باد کرده انسان ها و علم رسمی آنها را به سخره گرفته و نگاه و زاویه ای تازه ارائه کرده که تمام حوزه ها را تحت تاثیر خود قرار داده است و سوژگی معاصر را به روشنی تعریف می کند. "سوژه ی معاصر کسی است که در وضعیت "هیچ ندانستن" است اما خیال می کند کنترل زندگی اش را در دست دارد[11]". "ژک آلن میلر در یکی از درسهایش رئالیسم قرن هیجدهم را با رمانتیسم قرن نوزده مقایسه می کند و نتیجه می گیرد که رمانتیسم یک گفتار نوروتیک است. بشر در قرن نوزده دچار یک نوروز یا روان نژندی گسترده است. آیا این تصادفی است که روانشناسی و روانپزشکی در قرن نوزده متولد می شوند و روانکاوی در ابتدای قرن بیستم". ارزش کاری کسی که از طریق پلاستیک فریزر ساخت دستکش یک بار مصرف را آموزش داد هزاران بار بیشتر از هزاران نفری است که با دادن طرح های ناشیانه و در کمال فقدان تسلط و دانش در چنین بحران هایی طرح های کلان را در سازمان های دولتی و غیر دولتی سازماندهی می کنند و بار مالی فراوان و زمینه های شهرت و پست و غیره را برای بعد کرونا برای خود مهیا می کنند.

راه مبارزه با کرونا از حقیقت می گذرد از کنار گذاشتن نقاب ها، از مبارزه با دیوهای درون و برون و دنبال حقیقت رفتن از خدمت صادقانه و مسولیت پذیری ملی و جهانی. سلامت روانی در چنین زمانی بیشتر از هر زمان دیگری به فطرت نزدیک تر و با تعریف ابن سینا از سلامت روان همراه تر است: روان هایی سالم هستند که بر فطرت اصلی خویش باقی باشند و در این عالم در اثر برخورد با امور زمینی از لطافتش خارج نشده و غلیظ و خشن نشده باشند. برنامه و پرتکل های سلامت روان و مخصوصا روانپزشکی کاری جز نرمال کردن افراد و به عبارتی به خواب بردن آنها ندارد. افراد نرمال کسانی هستند که هیچ چیز در این دنیا قادر نیست خوابشان را آشفته سازد. لکان می گوید نرمال بودن پارادایم آسیب شناسی روانی است زیرا که به طور بنیادی غیر قابل درمان است. نرمال بودن یعنی مطابق بودن با الگویی که برای کارکرد بی وقفه و بی نقص ماشین عظیم تولید ضروری است. موجود انسانی در این طرز تلقی چیزی جز قطعه ای از تکنولوژی نیست. طرز فکر نرمال سازی در وجود تیلور مبتکر مدیریت علمی به اوج خود می رسد. او می گوید: در گذشته بشر مقام اول را دارا بود، در آینده این سیستم است که مقام اول را خواهد داشت[12].                             کرونا ابتدای بیدار شدن از یک خواب طولانی است؛ هولناک ترین و پر مشقت ترین روبرویی انسان در مواجه با خودش. شرایطی که راهگشای اصلی اشتیاق است و به نظر لکان بزرگترین بی لیاقتی بزدلی است و شهامت خود یک عمل اخلاقی است و در این راه جایی برای بزدلی نیست[13]. با این وجود، شرایط حاضر در ایران در همه ی شئون، محصول است نه آسیب، آسیب جدی را باید در تاریخچه جستجو کرد، به عنوان مثال در حوزه ی تحقیق لازم است به روند قانون گذاری، پیشینه ی تحصیلی و شیوه ی دستیابی به مدارک علمی متصدیان و مجریان، الگوهای ارزیابی و نظارت، میزان درآمد کسب شده توسط دست اندرکاران، آئین نامه های ارتقاء، شیوه های جذب، روابط خارج از ضوابط، ترازکردن نتایج طرح ها و هزینه ها وابسته به زمان، تصدی پست، فرهنگ سازمانی و عوامل نفوذ نرم در چرخش از تحقیق به سمت پژوهش[14] به صورت روشن پرداخت و دست از آزمودن آزموده برداشت تا هزاران بار از یک سوراخ گزیده نشویم و فراموش نکنیم که جهان وارد دوره ی جدی از بیماری های پاندمیک و جنگ های نوین شده  است و کجاست گوش شنوا!؟ برای رهایی از این بحران ها در کشوری که "مدیران آن همواره عقب تر از مردمانش می باشند"، گوش های شنوا متعلق به فرهنگ است.

[1] . این مرقومه وام دار عشق و اشتیاق زائد الوصف استاد بزرگوار خانم دکتر میترا کدیور و نوشتار و سخنان ناب ایشان است.

[2] . برای اثبات این موضوع کافی است خواننده به آئین نامه‏ی ارتقاء اعضای هیات علمی دانشگاهها یا ملاک‏های جذب (دانشجو و عضو هیات علمی) رجوع نماید و یا به صورت گذشته نگر فعالیت افرادی که از طریق این سیستم و آن فعالیت‏ها، به بالاترین مقام علمی یعنی استادی یا حتی دانشیاری رسیده‏اند نظری بیاندازد تا حجم بیماری عیان گردد.

[3] . برنارد لوکور به نقل از میترا کدیور، کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[4] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[5] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: wwwfreudianassociationorg 

[6] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[7] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: www.freudianassociation.org 

[8] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: www.freudianassociation.org 

[9] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: www.freudianassociation.org 

[10] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[11] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[12] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[13] . به نقل از میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[14] . رجوع شود به مقاله ی نشان  علم و عالم ربیعی، نوده ئی و ضرغامی

  • ۹۹/۰۱/۱۲
  • محمد حسین ضرغامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی