جرح کلام

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

گردآب گرانسنگ های ابدی: عدم قطعیت، قطعیت و زبان

دکتر محمد حسین ضرغامی*

چکیده: انسان در زندگی روزمره بیشتر از هر روش شناختی، به استقرا متکی است و گزاره های خود را از تعمیم تجربه های دم دستی اش خلق می کند گزاه هایی که چشمان زندگی وی است. چنین شناختی مبتنی بر شرطی شدن است، کمترین انرژی روانی را صرف می نماید و در بشریت ریشه دارد. در این نوشته نویسنده از روش تداعی معانی بهره گرفته است تا نقشی که قوهای سیاه در شکست باورمندی سمبلیک انسان دارند را به ساحت سمبلیک وارد نماید.

 قوی سیاه[1] به رویدادی اشاره  می کند که تصور  می شود امکان اتفاق آن وجود ندارد. مثال  معروف در محدودیت استقرا به عنوان یکی از راه های شناخت که اتفاقا پایه ی بسیاری از علوم است، مثال پیدا شدن قوی سیاه است، پیدا شدن قویی که برخلاف تمام قوهای قبلی سیاه بود[2]. انسان ها محرک ها را از محیط  می گیرند و تبدیل  می کنند به دانش به عبارتی از محیط، دانش کشف  می کنند. این همان استعداد انسان در ایجاد روش علمی، فلسفه ورزی در طبیعت وجود و ارائه ی الگوهای پیچیده ی ریاضی برای ذهن، زندگی و عالم است. اما این استعداد با شکاف ها و اشکالات بنیادین روبرو بوده هست و خواهد بود. پزشکان قبلا داروهایی را تجویز  می کردند که به تجویز آنها خیلی مطئمن بودند ولی اکنون پزشک در یک حوزه ی کوچک نیز صاحب نظری قطعی نیست؛ در حوزه ی سرمایه گذاری تغییرات شگرفی اتفاق افتاده است؛ در حوزه ی ارتباطات، ارزش ها به شدت دچار تغییر شده و فاقد اطمینان سابق است. مختصات آینده مختصات گذشته نیست، ماهیتی متفاوت دارد؛ الزامی ندارد که آینده فرزند گذشته با اکتساب مشخصات ژنتیکی والدینش باشد. در حال حاضر ادعاهای قدیمی در هر کدام از حوزه های برشمرده، مضحک و احمقانه به نظر  می رسد و اطمینان به آنها خیلی احمقانه تر. گرفتاری اصلی این است که هر چیز پذیرفته شده خارج از الگو و پارادایم های فرد یا جامعه برای آنها غیرقابل دیدن است به عبارتی این نظریه است که مشاهده را  می سازد[3]. وقتی در نظریه چیزی به اسم ویروس وجود ندارد، انتقال ویروس هم غیر قابل فهم است. فقدان اطلاعات مهم و حیاتی به ناتوانی در دیدن منجر  می شود. مثال جالبی وجود دازد که این مطلب را روشن تر می سازد. بومیان آمریکا ناتوان از دیدن کشتی کریستف کلمب بودند، چون در ایده های آنها کشتی وجود نداشته است به عبارتی زبان آنها زبان در معنای langue نه parole- فاقد sign کشتی بود و شِمن قبیله از روی تغییرات موج دریا کم کم چشمانش به دیدن کشتی باز شد و سایر بومیان با زبان شِمن به وجود آن پی بردند و کشتی وارد زبان شد.

بنابراین اتفاقات انسان را غافلگیر  می کند نه به خاطر تصادفی بودن اتفاق، بلکه به دلیل محدود بودن چشم انداز وی. در صورتی که این موضوع (ان شا الله) فهم شود  می تواند به تغییر و گسترش چشم انداز سیاست و برنامه منجر شود. وقتی همه ی تصورات از قو، قوی سفید است و سفیدی از قو جدا نشدنی است وجود قوی سیاه مانند "کلمه ای اضافه در جمله  می ماند[4]" که کاملا معنای جمله را به هم  می ریزد و به تلاش مضاعف برای حذف کلمه از سوی باورمندان به قعطیت جمله منجر می شود، تلاشی خنده دار و بی ثمر و این نظام سمبلیک کهنه و فرسوده است که [5]در نهایت از هم  می پاشد و جمله را تمام و کمال  می پذیرد و تصور  می کند جمله متعلق به وی است و خودش را صاحب آن  می داند و بر مجدد بر قطعیت جمله ی جدید اصرار  می ورزد. به خاطر وجود همین قوی سیاه اندیشه ای از بنیان فرو  می ریزد، ثروتی در بازار سهام از دست  می رود، عقیده ی مذهبی در هم پاشد، افراد خانواده دشمن های خونی  می شوند، فهمی توهم  می شود و توهمی فهم[6]. اما اثر قوی سیاه بر همه یکسان نیست و تعداد آنها تا زمانی که زبان هست، یعنی تا زمانی که انسان هست، بی نهایت است و ندیدن آنها در یک محدوده ی زمانی به معنای نبودن آنها نیست. اثرگذاری قوی سیاه وابسته به باورمندی آنها، میزان اطلاعات و گستره ی چشم انداز دارد. مثلا اگر فرد تمام زندگی اش را به یک چیز که از آن مطمئن و آگاه است اختصاص دهد و به آن اصرار بورزد، باید بداند که این اطمینان ناشی از اطلاعات وی است ولی آیا اطلاعات دیگری موجود نیست که متفاوت با اطلاعات فرد باشد؟ بی شک موجود است. حداقل اطلاعات اضافه، سبب تغییرات شگرفی  می شود که آگاهی از آن مانع ظهور قوی سیاه در یک موقعیت  می شود. قوی سیاه در کالبد اندیشه ی اجتماعی نیز به وفور یافت می شود. به عنوان مثال کشف کوپرنیک، داروین و فروید بسیاری از اندیشه های قبل از خود را مخدوش کرد، خط انداخت و زندگی اجتماعی را دچار تغییر کرد. کشف کوپرنیک اتوریته ی انجیل و کلیسا را زیر سوال برد ولی برای حرکت جامعه ی اروپا کمک کننده بود و کشف فروید آنقدر باورمندی را دچار تزلزل کرد که هنوز هم "آثار فروید به زبان خود فروید[7]" به سمبلیک اجتماع وارد نشده و عمدتا آنچه تحت عنوان روانکاوی است روانکاوی تحریف شده است، روانکاوی است در خدمت صاحبان قدرت، ثروت و خواب کننده های جهانی، روانکاوی تقلیل یافته به روانشناسی[8].

عادات فکری غلط انسان در حال حاضر نیز ترمیم نشده است به عنوان مثال آیا آینده مثل گذشته است که همه ی تصمیمات بر اساس گذشته باشد. فرهنگ دیکتاتوری اصرار بر تثبیت شرایطی دارد که خودش آن را به باور مردم خورانده است اما به زودی بر فراز چنین تفکر دیکتاتور مآبانه ای قوهای سیاه ظاهر خواهند شد. این موضوع به معنای گسست کامل بین گذشته و آینده نیست. رابط بین گذشته و آینده را حال تشکیل  می دهد نه یک رابطه ی خطی، بلکه یک رابطه ی کاملا پیچیده ی غیر خطی احتمالی از منظر زبان که در اینجا قصد پرداختن به آن را ندارم. فاکتورهای ناشناخته ی بسیاری وجود دارد که پیوند بین گذشته و آینده را تحت تاثیر قرار  می دهند فاکتورهایی که در تحقیق به آنها متغیرهای مزاحم  می گویند و من آنها را شکاف  می نامم؛ شکاف هایی که در ساحت زبان، هرگز تمام شدنی و پر شدنی نیستند. بنابراین هر لحظه و هر دم نیاز است که داده ها تغییر یابند و دانش جدید تولید کنند. سر راست ترین الگو، صرفا برای بیان منظورم در مورد آینده مدل شبکه ی بیزی است که داده های جهان سمبلیک پیشین در بردارنده ی کلافی از متغیرهای بسیار، باید در داده های حال، ضرب شود تا تصویری تار از آینده ترسیم نماید و چون حال در هر لحظه، گذشته  می شود، این مدل یک مدل پویا خواهد بود، چیزی که مدل قادر به وارد کردن آن نیست، امر واقع یا قوهای سیاه اند، امری که به تاری تصویر آینده  می انجامد ولی با این وجود تصویری از آینده فراهم  می شود.

برای گوسفندانی که در مزرعه ی یک کشاورز هر روز تحت حمایت وی  می باشند و شرطی محیط اند فرداها همان روز قبل است اما اگر فردا روز عید قربان باشد چه؟ حامی دیروز قصاب فردا خواهد بود. بنابراین آینده کاملا متکی بر گذشته؛ مخصوصا مبتنی بر داده های تک بعدی یک پدیده،  می تواند نتایج بسیار وخیمی داشته باشد. دیگر خطای انتظار[9] خطای تایید است به بیان ساده یعنی، پیدا کردن شواهد برای اثبات نتایج گذشته. سیستم روانی انسان تمایل دارد، شواهد موجود در رد باورهای پیشین را نادیده بگیرد چون از قبل در مورد آینده تصمیم گرفته است. بنابراین تلاشش را انجام  می دهد تا اهمیت آنها را نادیده بگیرد و آنها را زیر سوال ببرد. برای نمونه اگر با مواردی مانند "تغییرات آب و هوایی یک توطئه است" یا "کرونا یک حمله یتروریستی است" و امثال آن در حوزه ی شخصی و اجتماعی روبرو شود و بعد به عنوان مثال، مستندی ببینید که معتقد به دست ساز بودن کرونا است، بنابراین در جستجو به دنبال چیزی  می گردد که این مستند را زیر سوال ببرد چیزی که ساختار ذهنش را عوض نکند. تغییر "موضع ذهنی" گران ترین تغییر پیش روی انسان ها است صلبی است که در تعداد کمی شکسته می شود. "خطای انتظار" به شایستگی نشانگر مدلول خود اند انتظار از آینده بر اساس گذشته.  

در طول فرآیند تکامل مغز انسان دست به طبقه بندی اطلاعات زده است تا بقا داشته باشد، مثلا برای دفاع از خود طبقه بندی محیط ضروری بوده است. اما چنین طبقه بندی هایی در محیط بسیار پیچیده ی کنونی افتضاح اند، و نیازمند تغییر موضع ذهنی می باشند. خطای روایت[10] یکی از خطاهای مربوط به دسته بندی است که انسان در زمان توضیح یک وضعیت به آن دچار  می شود یعنی تولید روایت خطی برای توضیح یک وضعیت. اطلاعاتی که سیستم روانی ما دریافت  می کند بیشتر از آن چیزی است که بتوانیم همه ی آنها را روایت کنیم؛ از این رو مغز به دسته بندی اطلاعات  می پردازد و اولویت بندی کرده و مهمترین اطلاعات را برای توضیح وضعیت ارائه  می دهد. به عنوان مثال یک شخص  می تواند اولین فردی که بعد از بیدار شدن از خواب دیده است را به یاد آورد اما یاد آوری تمام افرادی که در طول روز در مترو و خیابان و غیره دیده غیر ممکن است یعنی با این که آنها از سیستم حسی وی گذشته و جزء تجربه اش محسوب  می شوند اما به هر دلیلی به خاطر آورده نمی شوند. به عبارتی هر روز بیت های اطلاعاتی بسیار بسیار زیادی از تجربه گم  می شوند. با این که هر دو نوع اطلاعات یعنی اطلاعات به یاد آورده شده و به یاد آورده نشده هر دو ورودی مغز اند ولی مغز دست به انتخاب زده است، انتخابی نا آگاهانه در روش. با این وجود یادآوری شده ها در قالب یک روایت منسجم عرضه  می شوند یعنی در قالب داستانی یکپارچه از تمام وقایع روز، داستانی با خط سیری به ظاهر منطقی و تصویری ثابت. مثلا وقتی فرد در باره ی زندگی کنونی اش توضیح  می دهد، وقایع خاصی را برجسته  می کند تا نشان دهد که موقعیت فعلی اش حاصل یک سری رخدادها است و این رخدادها همان روایت وی  می باشند. بهترین نمونه ی روایت که هر روز با آن سر و کار داریم یک فیلم، رمان یا یک مصاحبه است. روایت به لحاظ روابط علی و معلولی خود بسنده است و همه تبیین ها را در خود دارد. مثلا فردی  می گوید من عاشق شنیدن داستانم چون پدرم در روستا وقتی  می خواستیم بخوابیم، در شب های سرد زمستان برایمان داستان تعریف می کرد، در اینجا علت "عاشق شنیدن داستان" در روایت مشخص شده است.  اما ساختن این روایت ها راه خوبی برای شناختن جهان نیست چون روایت صرفا با یادآوری اطلاعات بسیار ناچیز گذشته و برجسته ساختن "پاره ای از توضیحات" ساخته  می شود. یک داده ی خیلی کوچک جا افتاده،  می تواند اثر زیادی بر جریان روایت بگذارد و یک روایت تازه بسازد چیزی شبیه "اثر پروانه ای[11]". رابطه ی علت و معلولی یک رابطه ی بسیارعمیقی است که بخش آگاه سیستم روانی انسان فاقد قدرت تبیین آن است چون به صورت استدلالی (تاکید  می شود به صورت استدلالی) راهی برای برگشت قدم به قدم به گذشته ندارد و از این رو برای توضیح برآیند نهایی، انسان در دسترس ترین ها را انتخاب  می کند یا حتی آنها را  می سازد. در چنین حالتی، داده های مقیاس ناپذیر و مقیاس پذیر بسیاری گم شده است. علاوه بر این داده های مقیاس پذیر و مقیاس ناپذیر خود مشکل را چندین برابر می کند. به عنوان مثال با داشتن توزیع قد جامعه  می توان میانگین آن را بدست آورد اما در مورد سازه های روانشناختی چگونه ممکن است بتوانیم همین حداقل اطلاعات، یعنی میانگین را بدست آوریم. یعنی در اینجا ساختار سازه ی روانی در زبان،  شبیه یک ساختار کوانتومی است که عدم قعطیت یا احتمال، ذاتی آن است نه ناشی از جهل انسان. کسی که با سازه ی روانی مانند قد رفتار  می کند در گمراهی سختی است که هدفش پر کردن شکاف های فهمش  می باشد نه پذیرش و باور این شکاف ها.

با این وجود، انسان ها برای مراقبت از خودشان به مدیریت ریسک دست  می زنند مثلا بسیاری از بیمه ها مصداقی از همین مدیریت ریسک است و حتی دولت ها این مدیریت را در بسیاری زمان ها اجباری  می کنند. بیمه یعنی کاهش عواقب متصور از نتایج اتفاقات. از این رو، انسان دست به اندازه گیری ریسک  می زند تا خطر احتمالی را تخمین بزند. در چنین شرایطی یکی از خطاهای انسان که از بقایای خود مرکز پنداری نوزادی وی نشات  می گیرد، بیش برآورد کردن و وزن بالا دادن به آگاه خودش در مدیریت ریسک است. انسان باید به جای این که ریسک را به یک بازی از قبل تعیین شده با قوانین مشخص و ثابت کاهش دهد، بهتر است به اصالت کلمه ی ریسک باور داشته باشد. ریسک یعنی خطر یعنی جایی که آگاهی دچار است.  می توان قبل بازی برنامه و قراردادی برای آن در نظر گرفت اما تقلیل ریسک به بازی خود یک ریسک است. بزرگترین تهدید علیه "برنامه" چیزی است که در آگاه انسان ها جای نمی گیرد و جای آن در تصویر و زبان شکاف است. این یک اشتباه محض است که تصور شود انسان به ریسک ها تسلط دارد چنین تسلطی مانند مصرف قرص خواب آور با دوز بالا است. شایسته تر آن است که انسان جهل خود در چنین مواقعی را بپذیرد. "دانش قدرت است" اما در اینجا برای یک انسان یا  اجتماع انسان ها، دانشی که قدرت است بخش بسیار کوچکی از آن به گستره ی زبان وارد شده است و همیشه باقیمانده ی بزرگی در خارج از گستره ی زبانی اش خواهد ماند همان که عدم قطعیت را قطعی  می سازد و قطعیت را به عدم قطعیت بدل  می کند. تکیه بر دانشی که در گستره ی آگاهی است مانند ریختن علف بر روی شکاف های یک دره ی عمیق است؛ یک اطمینان باد کرده که با سر سوزنی در هم  می شکند یک حباب اطمینان، خوارکی است برای پدیدار شدن قوی سیاه.

 اگر بتوان محدوده ی ندانسته ها را مشخص کرد  می توان دامنه ی ریسک را کاهش داد. دانستن حوزه ی نادانسته ها به ارزیابی مطلوب تری منجر  می شود تا یقین به دانسته ها و چسبیدن به آنها. برای نیافتادن در دام اطمینان شناخت باید ابزارها و محدودیت های آن را شناخت تا ریسک تصمیم گیری های بد، کم دامنه تر شوند. مثلا آگاهی به تعصبات شناختی سبب  می شود که فرد وقتی جستجویی را انجام  می دهد به دنبال تایید تعصباتش نباشد و حوزه ی وسیع تری را ببینید، حوزه ی فرصت ها و تهدیدهای خفته را. چنین فردی از ارائه ی روایت های ساده برای توضیح یک پدیده اجتناب  می کند و برای دستیابی به تصویری منطبق تر بر واقع شک و عدم قطعیت را ارج  می نهد. دانستن محدودیت ها، حوزه امید واهی را کاهش  می دهد و رفتار واقعی تری بروز  می کند. ظرفیت محدود ما در فهم پیچیدگی های امر واقع را نمی توان کاری کرد، استیصالی است که سر هر مستکبری را خم  می کند. کاری که  می توان کرد این است که آسیب های ناآگاهی و غفلت را سبک کرد. انسان اصرار دارد آینده را پیش بینی کند اما در این حوزه بسیار جاهل و عقیم است و با تاکید بیش از اندازه به دانسته هایش از پذیرش "اختگی" خود فرار  می کند، به روش هایی که به نظرش منطقی  می آیند زیادی اتکا  می کند، نادانسته هایش را خیلی دست کم  می گیرد، از تعریف اتفاقات تصادفی سر باز  می زند و این ناتوانی را نادیده  می گیرد، رفتارهای نمایشی از خود بروز  می دهد و به اعتباریات  می چسبد و با تصاویر پوسیده و بالا رفتن از چارت های سازمانی دلخوش است. قوهای سیاه باگ های تصمیم گیری اند که بربلندای دریاچه ی خیال شیرجه  می روند و خیال را اشفته و خواب را پریشان کرده اند. مثال های تاریخی که  می توان از چنین قوهایی در حوزه ی تجربیات اجتماعی مطرح کرد عبارتند از جنگ جهانی اول، فروپاشی شوری، ظهور وب، حمله ی یازدهم سپتامبر، طاعون، کامیپوترهای شخصی، ظهور داعش، سقوط بازار سهام، تغییر در باورهای دینی، کرونا و غیره و در حوزه ی تجربه ی شخصی هزاران مثال که نزد خواننده است.

کلاغهای سفید در راه اند.

30 فروردین 1399

 

* هیات علمی مرکز تحقیقات علوم رفتاری، پژوهشکده‏ سبک زندگی، دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله، تهران، ایران. Zar100@gmail.com

[1] . برگرفته از کتاب قوی سیاه: اندیشه‌ورزی پیرامون ریسک  نسیم طالب.

[2]. برای مطالعه‏یبیشتر به کتب فلسفه علم رجوع شود.

[3]. اشاره به سخن البرت انیشتین برگرفته از کتاب جزء و کل‏هایزنبرگ

[4] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس https://freudianassociation.org/

[5] . برگرفته از مقاله‏یاز وهم فهم تا فهم وهم ربیعی، نوده ئی و ضرغامی به ادرس http://kelamekalam.blog.ir

[6] . مقاله‏ی از وهم فهم تا فهم وهم ربیعی، نوده ئی و ضرغامی به آدرس: http://kelamekalam.blog.ir/

[7] . در ایران همت آموزش‏های انجمن فرویدی بر انتقال دانش فرویدی از زبان خود فروید است. جمله‏ی مذکور برگرفته از سخنرانی‏های خانم دکتر میترا کدیور است.

[8] . مقاله انحراف روانشناسی و تحریف روانکاوی ربیعی، ضرغامی و نوده ئی به آدرس: http://kelamekalam.blog.ir/

[9] . expectation error

[10] . narrative error

[11]. Butterfly effect

  • محمد حسین ضرغامی
  • ۰
  • ۰

کرونا قطعه ی پازل

آدمیان را از آن رو «آزاد» انگاشتند که بتوان درباره‌ی ایشان داوری کرد، که بتوان ایشان را کیفر داد _ که بتوان ایشان را گناهکار شمرد: در نتیجه، هر کرداری را می‌بایست حاصلِ اراده انگارند و بنیادِ آن را در آگاهی بنشانند (نیچه). 

 

کرونا قطعه ی پازل[1]

دکتر محمد حسین ضرغامی

ذهن خودآگاه مانع اصلی رسیدن بشر به آگاهی/حقیقت است. هدف از این نوشته، ارائه مستندات موثق جهت معرفى یک گروه "ژن برتر" است که با علم به نقش منفی ذهن بشر، عدم رغبت اکثر افراد به تحقیق و علاقه وافر بشر به قضاوت قبل از تحقیق، توانسته اند با استفاده از واژه خودساخته "تئوری توطئه"، حقایق کلیدی را بر عامه بشر بپوشانند و بدین طریق هم به لحاظ سیاسی بر حکومتهای جهان مسلط شده اند، هم چرخه پول-اقتصاد جهان را بدست دارند و هم در عرصه های علم و تکنولوژی، پزشکی و دارو، تولید انرژی.. و دیگر عرصه ها به انحصارگرایی مشغولند.

The Elite

گروه ژن برتر(الیت) در یک سری اقدامات جدی مانند شدیدترین بحران مالی جهانی، به نقاط انتهایی خود رسیده است. سناریوی گروه ژن برتر(الیت)برای اجرای فاز آخر نقشه خود یعنی ایجاد بحران مالی-نظامی جهانی، تسلط کامل بر جهان و استقرار "نظم نوین جهانی" بعد از خروج انگلیس از اتحادیه اروپا را می توان نقطه ی انتهای این برنامه درنظرگرفت. تحلیلگر شهیر امریکایی، جیمز ریکاردز، در کتابش که تصویر آن در زیر ارائه شده است، این نقشه الیت رو افشا کرده است. اگر چه محققین مستقل در کتابهای زیادی که در ادامه معرفی خواهند شد، این گروه رو معرفی کرده اند ولی اکثر افراد، بدون تحقیق، قضاوت می کنند: همش"تئوری توطئه" است. 

گروه الیت با سوءاستفاده از واژه تئوری توطئه، هرگونه تلاش در جهت یافتن قاتلین جان اف کندی و دیگران رو متوقف و محققین رو بدنام کردند[2]. بعد از آبراهام لینکلن که بخاطر مخالفت با الیت به قتل رسید، هیچیک از رییس جمهورهای بعدی جرات مقابله با الیت را نداشت تا نوبت به محبوبترین رییس جمهور تاریخ امریکا رسید. جان اف کندی در اواسط سال ۱۹۶۱ طی فرمان ریاست جمهوری شماره ۱۱۱۱۰ تمام اختیارات منحصر بفرد در زمینه سیاستگذاری مالی که از ۱۹۱۳ در اختیار فدرال رزرو (ارگان الیت) بود را از آن ارگان سلب و به وزارت دارایی امریکا بازتفویض نمود. او همچنین درصدد کاهش استقراض دولت امریکا از فدرال رزرو بود و میخواست جنگ ویتنام را نیز خاتمه دهد. ضمنا او در سخنرانی معروف خود  الیت را افشا کرد، ولی کمتر از ۶ ماه بعد به قتل رسید. افشاگری محبوبترین رییس جمهور امریکا در مورد الیت این سوال مطرح است که آیا جان اف کندی دچار توهم توطئه بود؟!! آیا هنوز هم می توان وجود الیت و سناریوی آنها برای تسخیر جهان را توهم توطئه نامید؟ شاید آبراهام لینکلن و جان اف کندی جان خود را بر سر توهم توطئه گذاردند.

مثالی دیگر از سوءاستفاده الیت از واژه تئوری توطئه: بین سالهای ۱۹۶۰ و ۲۰۱۳، محققین بسیاری خبر دادند که سازمان امنیت ملی امریکا(ان اس اِ)در داخل و خارج امریکا به شنود مکالمات فعالین سیاسی-اجتماعی، سیاستمداران... مشغول است NSA = National Security Agency سازمان امنیت ملی امریکا کتابهای زیادی در این مورد نوشته شد و فیلمهای زیادی نیز ساخته شد، از جمله فیلم مشهور "دشمن حکومت" با بازیگری ویل اسمیت و جین هکمن. ولی گروه الیت همه افشاگریها رو تئوری توطئه می نامید. بالاخره(۲۰۱۳)، رابرت اسنودن(کارمند سیا و مسئول ارشد واحد برنامه نویسی امنیتی در ان اس اِ)با دردست داشتن اطلاعات کافی برای محکوم کردن الیت به هنگ کنگ گریخت و از طریق مصاحبه رسمی تلویزیونی با موسسه مطبوعاتی گاردین انگلیس تمام اطلاعات را علنی ساخت. جولیان آسانژ(موسس ویکی لیکس) نیز مستقل از اسنودن، همان حقایق را فاش ساخ. لینک مصاحبه رسمی اسنودن با گاردین در لینک زیر قرار دارد:

https://www.theguardian.com/world/video/2013/jun/09/nsa-whistleblower-edward-snowden-interview-video

فیلم "دشمن حکومت[3]" با بازیگری ویل اسمیت و جین هکمن یکی از قویترین فیلم ها در زمینه افشای شنود فعالان مستقل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی توسط الیت و به تصویر کشیدن برنامه های آنها از دهه ۱۹۶۰ بود[4].

به قدرت رسیدن الیت در انگلیس به صورت مفصل در  کتاب مستندی که تصویرش در ذیل ارائه شده و بصورت رایگان، در قالب پی دی‌اف آنلاین موجود هست و توسط یک موسسه تحقیقاتی امریکایی چاپ شده است: مشخصات این کتاب در زیر درج شده است:

 Redemption Manual Edition (2008)

ISBN: 978-0-9792397-0-0

Editor: Robert Kelly Publisher: The American Bulletin

  ارائه شده است که در ادامه کلیاتی مطرح می شود. بین سالهای ۱۴۰۰ و ۱۶۹۴، صرافهای یهودی ملقب به لومباردها مرتب پول(سکه های طلا و نقره) به پادشاهان انگلیس(ادوارد، چارلز اول، چارلز دوم، ویلیام اول) قرض میدادن تا "بریتانیای کبیر" بتواند به کشورگشایی ادامه دهد. کم کم قرض دولت به این بانکدارها به بیش از یک میلیون پوند رسید و به دولت فشار آوردن که به آنها مجوز تاسیس یک بانک خصوصی داده شود تا برای اولین بار اسکناس چاپ کنند، به دولت قرض دهند تا دولت امکان تامین هزینه ی کشورگشایی ها را داشته باشد. امپراطوری "بریتانیای کبیر" طلا و نقره کافی در خزانه نداشت که هزینه کشورگشایی و مستعمرات را تامین کند. لذا، پادشاه وقت(ویلیام اول) استقراض از لومباردها و پرداخت بهره به بانکدارها را قبول کرد و واژه یوزِری(ربا) usury یا بهره بانکی وارد فرهنگ پولی-مالی انگلیس شد. بانکی که تاسیس شد را "بانک انگلیس" نامیدند و مقرر شد که اداره آن، ازجمله انتخاب مدیریت و کلیه امور اجرایی، در تسلط‌ بانک باشد.  کثر افراد فکر میکنند Bank of England بانک مرکزی دولتی هست و کنترل اون در اختیار دولت است. انتخاب نام سبب گمراهی اذهان بدون تحقیق می شود.

ظهور خاندان راثچایلد The Rothchilds

روش به استقراض کشیدن ملتها از طریق وام های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی(دو ارگان الیت) سالها بود که توسط محققین مستقل افشا می شد ولی الیت همیشه این افشاگری ها رو تئوری توطئه می نامید. بالاخره جان پرکینز که به اقرار خود حدود ۳۰ سال عامل و مزدور الیت بود در ۲ کتاب و مصاحبه هایی که در یوتیوب موجود هستن، این روش الیت رو فاش ساخت:

 Confessions of an Economic Hitman

John Perkins

 لینک یوتیوب: Watch "Confessions of an economic hitman" on YouTube https://youtu.be/RVsB07CcSNw اگر این مصاحبه ها رو ببینیم یا یکی از این ۲ کتاب رو بخونیم، به عمق فعالیتهای الیت در به زنجیر کشیدن ملت ها پی می بریم. خوشبختانه، ایران یکی از معدود کشورهایی ست که تنها ۱ یا ۲ وام از بانک جهانی گرفت و زود تسویه کرد و در حال حاضر‌ به الیت مقروض نیست. یکی از دلایل دشمنی های فراوان برای ایران به خاطر این است که ایران به این بانک ها مقروض نیست. اما عوامل نفوذی بسیاری در لایه های مختلف وابسته ی به الیت در ایران فعالیت می کنند[5].

 

 در سال۱۶۹۴، پادشاه وقت انگلیس مجوز تاسیس یک بانک خصوصی به نام "بانک انگلیس" رو به الیت داد، همراه با اختیارات تام که عبارتند از:

-چاپ اسکناس برای اولین بار در تاریخ مالی جهان

- اخذ بهره در سیستم بانکی برای اولین بار در تاریخ

- مجوز اخذ بهره از دولت انگلیس

-مجوز اخذ بهره از کلیه بانک ها در انگلیس

-کنترل حجم نقدینگی در‌ گردش

-تعیین و تغییر نرخ بهره

-استقلال کامل از دولت در مدیریت بانک

 از آن تاریخ، کنترل مالی انگلیس کاملا در دست الیت هست. در سال۱۷۶۹، یک صراف یهودی در فرانکفورت به نام مایر راثچایلد از پادشاه وقت(ویلهلم نهم) لقب "کارگزار سلطنتی" رو گرفت. راثچایلد دارای ۵پسر بود. او زیرکترین پسر خودش رو به لندن فرستاد تا بانک انگلیس رو در دست بگیره، خود نیز بانکی در فرانکفورت تاسیس کرد که امروزه به نام "بانک مرکزی اتحادیه اروپا" شناخته می شود. سه پسر دیگر راثچایلد نیز بانکهای مشابه ی در پاریس، وین و ناپل تاسیس کردند که امروز به نام بانک های مرکزی فرانسه، سوییس و ایتالیا شناخته می شوند. تا سال۱۹۱۷، خاندان راثجایلد به چنان قدرتی در جهان رسید که تمام دولتهای جهان به آنها مقروض بودن و راثچایلد هروقت می خواست، می تونست اوراق قرضه آنها را به اجرا بگذارد. لذا وقتی در سال۱۹۱۷ برای تاسیس یک کشور خودمختار به دربار بریتانیا فشار آوردند، بریتانیا چاره ای بجز پذیرفتن نداشت.

 امپراطوری بریتانیا تحت کنترل کامل دو شرکت الیت City of London Corporation  و

Bank of England  شده است. قبلا دیدیم که چگونه از سال ۱۶۹۴ الیت با تاسیس یک بانک خصوصی بنام بانک انگلیس کنترل کامل نظام پولی و سیاستگزاری مالی رو در امپراطوری انگلیس بدست گرفت. فقط بعنوان یک نمونه از قدرت الیت، وادار نمودن دولت فخیمه در اجرای عهدنامه بالفور و تاسیس کشوری برای "ملت صهیونیست" می باشد. ظهور خاندان راثجایلد به تسلط کامل بر امور تجاری و اقتصادی انگلیس انجامید[6]. الیت علاوه بر بانک انگلیس به یک شرکت تجاری خصوصی نیز نیاز داشت. نام آنرا چه می باید می گذاردند تا همچون نام بانک انگلیس یا فدرال رزرو (معادل امریکایی بانک انگلیس که در آینده نزدیک بطور کامل بحث خواهیم داشت) در شنونده تصور دولتی بودن ایجاد نماید؟ نام آنرا شرکت شهر لندن گذاردند City of London Corporation (Google Search) . مشخصات این منطقه خودمختار الیت که هم شرکت است، هم شهر و هم کشور در تصویر ذیل ذکر شده است.

نهاد کنترل کننده اقتصاد و سیاستگزاری مالی انگلیس یعنی بورس لندن و بانک انگلیس در این منطقه قرار دارد. خود شرکت بورس لندن نیز متعلق به الیت است: London Stock Exchange بورس فلزات لندن نیز که یک بورس ۴۰۰ ساله است متعلق به الیت است و بخش خرید و فروش طلای آنرا در سال ۲۰۱۲ به چین فروختند به قیمت ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار تا چین بتواند طلای بیشتری بخرد و پشتوانه یوان بگذارد و در سال ۲۰۱۶ بالاخره یوان چین را وارد سبد ارزی صندوق بین المللی پول ملقب به اس دی آر کردند: SDR : Standard Drawing Right از این طریق، چین از سال ۲۰۱۲ با سرعت مشغول خرید طلا شد. تا زمانی که توانست یوان را دارای پشتوانه طلا نماید. این حرکت الیت به تفاوت بین Lawful Money پول حقیقی(دارای پشتوانه) Legal Tender پول حقوقی(بدون پشتوانه) بر می گردد.

 

https://media-exp1.licdn.com/dms/image/C4D2CAQE0PsIYUxF7Bw/comment-image-shrink_8192_1280/0?e=1586160000&v=beta&t=U460f2a24PExX7UeGAhHpm5KRwu_Iv5e9LH6StcG0EM

 

آیا الیت کنترل قوای مقننه و قضاییه انگلیس را نیز در دست دارد؟  بله. از طریق تاسیس موسسه بار: BAR British Accreditation  Royalty و تصویب قانونی که تمام  وکلا و نیز نمایندگان مجلسین انگلیس (مجلس لُردها و مجلس عوام) را موظف به عضویت و دریافت لیسانس(مجوز کار) از موسسه بار نمود، قوای مقننه و قضاییه انگلیس نیز کلا در دست الیت است. در واقع، انگلیس بیش از ۴۰۰ سال است که دربست در اختیار الیت بوده و هست. کشور امریکا نیز بطریق مشابه و با تاسیس شرکتی در سال ۱۸۷۱میلادی و تاسیس بانک خصوصی فدرال رزرو در سال ۱۹۱۳، بتدریج در اختیار الیت قرار گرفت. جزییات و مستندات و منابع تحقیقاتی وجود دارد که نشان می دهد، چگونه از سال ۱۹۳۳ امریکا کاملا و بطور دربست در اختیار الیت است.

انگلیس و تمام نمایندگان مجلسین باید عضویت یک شرکت خصوصی دیگر الیت را داشته باشند که مردم تصور میکنند کانون وکلای کشور انگلیس است . صدها ناگفته دیگر در مورد تسلط الیت بر کشور انگلیس هست که در اینجا فضای کافی نیست ولی در کتابی که در ادامه خواهد آمد، موجود است. بله، برای پنهان ماندن این حقایق، هرکسی که این حقایق را افشا کند، به توهم توطئه متهم می شود. آگاهی هزینه دارد.

چقدر این سناریو آشناست، بحران مالی ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۲ که به تصویب قانون تاسیس فدرال رزرو انجامید The Federal Reserve Act(1913)، بحران مالی ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ که به تصویب وثیقه قرارگرفتن هرچه بر روی خاک امریکا هست انجامید House Joint Resolution مصوب ۵ ژوئن ۱۹۳۳، بحران های مالی ۱۹۸۷، ۱۹۹۹، ۲۰۰۳ و ۲۰۰۸. حال، سناریوی مشابه و نهایی الیت:

 -۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹ بحران مالی استارت خورد

- فدرال رزرو بعنوان ناجی وارد شد (ریپو یعنی استقراض مستقیم بانکهای امریکا)

- سپس سواپ جهانی

- شب سال نو ۲۰۲۰: ریپو رسید به ۱ تریلیارد

- سپس فاز ۲: کرونا آمد

 - اول ۱ تریلیارد دلار استقراض دولتی

 - بعد ۲/۲ تریلیارد دلار دیگر

 - ترامپ گفته است ۶/۲ تریلیارد دلار

- و اکنون فدرال رزرو می گوید تا آخر سال ۱۰ تریلیارد دلار [7]

مانند ۱۹۰۸، ۱۹۲۹، ۱۹۸۷، ۱۹۹۹، ۲۰۰۳ و ۲۰۰۸، طی یک دوره حدود ۱۸ ماه، سطح استقراض بصورت تصاعدی بالا می رود، سپس یک مارجین کال و سیستم مالی سقوط می کند. ولی این بار برنامه ریزی برای جایگزینی سیستم مالی جهانی ست و سناریو در ابعاد متعدد در حال اجراست: حقوق اجتماعی مینیمال به بهانه کرونا، استقراض حداکثری جهانی از طریق سواپ های دلار-یورو و دلار-ین به بهانه کرونا، ورود ارتش ها به درون جامعه به بهانه کرونا، منع اجتماعات و کنترل رسانه ها به بهانه کرونا...سپس مارجین . نکته قابل توجه این است که سقوط غول ها شروع شده: توتال، جی ام، سیتیبنک، ایرباس، دویچه...

https://media-exp1.licdn.com/dms/image/C4D2CAQFfcgEGGcvXVw/comment-image-shrink_8192_8192/0?e=1586160000&v=beta&t=k4T4Sh9726doCUvDxQZxiUbBgY-yptrJS8qabGpqKOE

پس از تسلط کامل بر امورمالی، حقوقی و تجاری امپراطوری بریتانیای‌کبیر و مستعمرات آن در آسیا و افریقا، الیت سراغ قاره جدید(امریکا)رفت. اول، شرکت تجاری آنها بنام هند شرقی وارد شد و سپس اولین بانک الیت از کنگره مجوز انحصاری بانک در‌ امریکا را گرفت. مانند ۲ شرکت خصوصی الیت در انگلیس(بانک انگلیس و شرکت شهرلندن)نام اولین بانک خصوصی الیت در امریکا نیزمی بایست دولتی بودنش را القاء می کرد، لذا آنرا "بانک ایالات متحده" نام گذاردنBank of the United States(1792)  مجوز این بانک خصوصی ۲۰ ساله بود. وقتی در تاریخ سررسید مجوز بانک الیت(۱۸۱۲) رییس جمهور وقت(جیمز مدیسون)مجوز را تمدید نکرد، ارتش بریتانیا وارد واشنگتن شد، کاخ سفید و کتابخانه ملی و ... را سوزاند، مدیسون مجبور به تمدید مجوز بانک خصوصی الیت شد.

بسیاری از مطالب گفته شده در کتابی که فهرست آن ارائه می شود درج شده است. بخصوص، صفحاتی که تاسیس بانک خصوصی الیت در‌انگلیس در سال ۱۶۹۴ که اکثر انگلیسیها و مردم جهان از خصوصی بودن (متعلق بودن به خاندان راثچایلد و شرکایشان) اطلاع ندارند، را بطور‌مستند ارائه می دهد.

 پروسه تاسیس فدرال رزرو که از سال ۱۷۹۲ با تاسیس بانک خصوصی الیت (متن پست) آغاز شد و این بانک در دسامبر ۱۹۱۳ تحت مجوز انحصاری کنگره بنام فدرال رزرو اختیارات انحصاری دریافت نمود

- اختیار انحصاری چاپ اسکناس

- اختیار انحصاری تعیین و تغییر نرخ بهره بانکی

- کنترل انحصاری حجم نقدینگی در‌گردش یعنی از دسامبر ۱۹۱۳

اختیارات سیاستگزاری مالی در امریکا بطور انحصاری به فدرال رزرو (بانک خصوصی الیت) واگذار شد. روند تاریخی کامل این پروسه از ۱۷۹۲ تا دسامبر ۱۹۱۳ ادامه داشته است.

 تسلط الیت بر امریکا از طریق ۴ زیرساخت قبلا دیدیم، تسلط الیت بر‌انگلیس ازطریق ایجاد ۴ زیرساخت انجام شد بطورخلاصه:

  1. تاسیس یک بانک خصوصی(بانک انگلیس)با اختیارات کامل مالی Bank of England(1694)

۲- ایجادیک منطقه خودمختار درقلب لندن با وسعت ۳کیلومتر‌ مربع، شهرداری مستقل از لندن، نیروی انتظامی مستقل از لندن، پرچم مستقل از کشور انگلیس

 ۳- ثبت حقوقی آن منطقه خودمختار درقالب یک شرکت خصوصی City of London Corporation ۴- اجبار وکلا، قضات و نمایندگان مجلسین انگلیس به عضویت در‌ موسسه خصوصی الیت بنام بار، اخذ مجوز(لیسانس)فعالیت حقوقی از آن موسسه و موظف بودن به تبعیت از اساسنامه این شرکت خصوصی: BAR: British Accreditation Royalty

برای تسلط کامل الیت بر‌ امریکا، مشابه آن ۴ زیرساخت در امریکا نیز ایجاد شد

  1. یک بانک خصوصی بنام فدرال رزرو با ۱۲ شعبه در امریکا ثبت شد(دسامبر ۱۹۱۳)که سهامدارانش یک شبکه بانکهای خصوصی هستند و رییس جمهور امریکا دارای هیچگونه اختیاراتی در آن نیست. این بانک، حافظ طلب مالی الیت از امریکا ست یعنی قرضی که امریکا از روز استقلال(۴جولای۱۷۷۶)به الیت داشت به اضافه استقراضهای مداوم و کل بهره ها از آنروز(تصویر زیر).
  2.  یک منطقه خودمختار به وسعت حدود ۱۰ مایل مربع بنام District of Columbia(DC)   ثبت حقوقی‌ منطقه خودمختار دی سی بعنوان یک شرکت خصوصی(پست های بعد)
  3.  تبعیت نمایندگان سنای امریکا از موسسه خصوصی الیت: BAR

 

 

واژه تئوری توطئه یا Conspiracy Theory ساخته الیت بود تا به محققین و جویندگان حقایق(مثل‌قتل جان اف کندی و مارتین لوتر کینگ) تهمت بزنن و مردم رو به اونها بدبین کنند؛ منتهی، افرادی که فرصت یا حوصله تحقیق ندارند، صرفا به قضاوت بدون تحقیق اکتفا میکنند و تحقیقات مستند رو توهم توطئه می نامند.

https://www.linkedin.com/feed/update/urn:li:activity:6464077052394958848 مجوز این بانک خصوصی الیت هر ۲۰ سال تمدید شد. تا زمانیکه اندرو جکسون دیگر اجازه تمدید انرا نداد. علیرغم ۳مرتبه سوءقصد به جان او، الیت موفق به قتل او نشدند. سپس مهره های الیت در سنا وارد کار شدند و اندرو جکسون را به اتهام واهی مختل کردن اقتصاد امریکا استیضاح کردند!!! سپس نوبت تاسیس فدرال رزرو رسید. داستانی ست مفصل و تاریخی. آقای پروفسور گرفین، محقق امریکایی در کتابش تمام جزییات و مستندات تاریخی را ارائه نموده: G. Edward Griffin The Ceature from Jekyl Island این کتاب در قالب پی دی اف آنلاین موجود است و  نیز در قالب یک کلیپ ۱۱۰ دقیقه ای قابل استفاده است  https://youtu.be/lu_VqX6J93k  شاید جالبترین واقعه، انتخاب وودرو ویلسون و حمایت او از لایحه تاسیس فدرال رزرو باشد. ویلسون رییس دانشگاه پرینستون بود.‌ یک چهره ۱۰۰% آکادمیک با دکترای تاریخ از دانشگاه جان هاپکینز. الیت شخصیت او را شناسایی کردند، او را به سیاست کشاندند(استانداری ایالت نیوجرزی)و پس از ۲ سال او را کاندیدای حزب دمکرات نمودند و از طریق حمایت مالی و تبلیغات بیسابقه، او رییس جمهور  شد و بلافاصله لایحه تاسیس فدرال رزرو را امضاء کرد. فدرال رزرو حافظ منافع الیت در امریکا ست، قرضی که در سال۱۷۷۶ به دولت امریکا تحمیل شد و مرتب افزایش یافته(تصویر ذیل)

https://media-exp1.licdn.com/dms/image/C4D2CAQF2U_eMZYIMUw/comment-image-shrink_8192_8192/0?e=1586160000&v=beta&t=BHvk_YazVtQImZ6r0OJYEEeJq52Ec4QA9fE-eNqChFw

آغازحرکت الیت بسمت تسلط بر جهان: دیدیم الیت چگونه اول بر انگلیس تسلط کامل پیدا کردند و سپس، با تاسیس ۱۲ شعبه بانک خصوصی فدرال رزرو، حرکت برای تسلط کامل مالی-سیاسی-نظامی بر جهان رو آغاز کردند. اگرچه الیت با درج عبارت‌ "نظم نوین جهانی"پشت اسکناس ۱دلاری(تصویر)نقشه خودشان را علنا اعلام کردن و نیز طی۱۰۵سال گذشته بارها این واژه رو بکار برده اند، هنوز هم عده ای می گویند محققین دچار توهم توطئه هستند. شایدبهترین روش برای تبیین نقش الیت در وضعیت اقتصاد-سیاسی دنیا، مرور حرکتهای متوالی الیت بلافاصله پس از تاسیس فدرال رزرو باشد. فدرال رزرو رسما از فوریه۱۹۱۴فعالیتش رو شروع کرد. آنها باید جنگ ایجاد میکردند تا دولتهای جهان مجبور بشن از بانکهای خصوصی اونها در اروپا و امریکا پول قرض کنند. الیت طی ۵ سال بعداز تاسیس فدرال رزرو(فوریه۱۹۱۴) چه کارهایی انجام داده اند

 - ژوئن۱۹۱۴: ترور پادشاه امپراطوری پروسیا(فرانتز فردیناند)و آغاز جنگ جهانی اول

- سرنگونی امپراطوری تزاری روسیه(نوامبر۱۹۱۷)

- کشیدن پای امریکا به جنگ جهانی اول۱۹۱۷

-سرنگونی امپراطوری عثمانی[8]۱۹۱۹

- مجبور نمودن انگلیس به امضاء تعهدنامه بالفور برای تاسیس دولتی برای قوم یهود۱۹۱۷

-قطعه قطعه کردن خاورمیانه که تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود۱۹۱۸

- اشاعه اپیدمی آنفلوآنزای حاد و قتل بیش از ۵۰میلیون نفر در جهان [9]۱۹۱۸

 

دیدیم که از سال ۱۹۱۳، دولت امریکا از فدرال رزرو(مجموعه ۱۲ بانک خصوصی الیت در امریکا)استقراض میکرد. در ۴ ژوئن ۱۹۶۳، محبوب ترین رییس جمهور تاریخ امریکا(جان اف کندی)حکم ریاست جمهوری ش۱۱۱۱۰ رو امضاء کرد و طی اون تمام اختیارات مالی رو از فدرال رزرو گرفت و به وزارت دارایی/خزانه داری امریکا تفویض کرد. دقیقا ۵ ماه بعد در تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ در دالاس، کندی به قتل رسید. دقت: او قبل از ترور، در یک سخنرانی عمومی، گفت(ثانیه ۳۳ تا آخر کلیپ-حدود ۲دقیقه): " ... بدانید، یک تشکیلات سازمان دهی شده مخوف و پنهانی در امریکا قدرت را بدست گرفته و با پنهانکاری، در عرصه های مختلف قدرت در سایه شده." او حتی عرصه ها را تک تک و به ترتیب زیر نام برد: 1- Military نظامی 2- Political سیاسی 3- Scientific علمی 4- Diplomatic دیپلماتیک 5- Intelligence امنیتی 6- Economic اقتصادی "و من به پشتوانه حمایت شما جلوی آنها می ایستم."  آیا سخنان کندی سند کافی نیست؟ ولی خیلی از مردم امریکا وجهان می گویند این ها تئوری توطئه است و الیت به همین دلیل(ذهنیت مردم) می توانند هر محقق مستقل و خواهان حقیقت رو با همین تهمت منزوی کنند. کلیپ سخنان کندی(حدود ۲ دقیقه) در لینک https://youtu.be/iU1EJDdj4iM  قرار دارد. در دهه۱۹۶۰میلادی، الیت د‌ر سه ترورسیاسی از همین واژه تئوری توطئه برای منزوی ساختن هر ندای حقیقت طلب استفاده کرد: جان اف کندی،۱۹۶۳؛مالکولم ایکس۱۹۶۵، مارتین لوترکینگ، 1968.

در خصوص گروه الیت و یا 5لوردز، بیش از 2دهه جسته و گریخته مطالب مختلفی به چشم می خورد و کارتون هایی که حدود 25 سال پیش با موضوعات جنگ آب و سیطره اهریمنی بعضی موجودات تخیلی برمنابع کلیدی روی زمین و ایجاد مخاطره برای بشر را می توان مشاهده کرد، امروز شاهد بروز عینی روایت های انتزاعی یاد شده هستیم. مکانیزم هایی که توسط این دسته از سیستم ها و مگا سیستم ها به بشر عرضه شده کاملا بر نوع تفکر بشر تاثیر گذار بوده و برای کسانی که دنبال کننده اینگونه موضوعات هستند این مطلب کاملا مفهوم است. اما نکته جالب توجه تاثیر قوانین نانوشته الیت و یا پنج لوردز برای اقتصاد و کسب و کار جهان است، خصوصا در میان جوامع رشد نیافته و دارای نرخ توسعه کند (عبارت منسوخ جهان سوم). سرمایه داران و سرمایه گذاران صرفا بروی طرح هایی سرمایه گذاری می کنند که قبلا در کشور های پیشرو (به عنوان پایگاه های اصلی الیت و 5 لوردز) موفقیت آنها تا حد زیادی تثبیت شده، غافل از آنکه برخی ایده ها پارادایمی در دنیای نوین کسب و کار می توانند باشند. علاوه براین، دیگر قانون نانوشته این دو مکانیزم (الیت و 5 لوردز) هر کسی را به بازی خود راه نمی دهند (البته صرفا یک توهم هست) و علی بابای چین نمونه بارز است. در پایان، کشورهارا سازمانهایی اداره می کنند که زیر مجموعه شبکه مدیریتی گسترده و در قالبی نانوشته و ناپیدا توسط الیتزها و 5لوردز ساخته و پرداخته شده اند.

و اما شرایط کنونی در ایران مخصوصا شرایط داخلی و مهمترین آن سیستم مدیریتی آن نه تنها در راه ایجاد راهکار مناسب با چنین فجایع کمکی نمی کند، بلکه در بسیاری مواقع عامل و کارگزار آگاه و ناآگاه همان الیت جهانی است؛ ویژگی اصلی چنین نظامی فقدان اشتیاق کاری و پرتاب مسولیت از فردی به فرد دیگر، عدم شفافیت، صرفا ابراز قدرت و استفاده از موقعیت در جهت ثروت اندوزی، یارگیری، اقدامات شتابزده و فاقد برنامه، فقدان مطالعات بنیادین، گسترش دورویی، نفاق، چاپلوسی و سیاست های تشویق کننده ی آن است. چنین سیستم مدیریتی مدیرانی پروش می دهد که مانند زبل خان "اینجا آنجا همه جا" هستند و تمام همت مدیران ماندن در جایی است که به آن تعلق ندارند یعنی خارج کردن چیزی از موضع خودش یعنی بی عدالتی[10]. از خواب گران خواب گران، خواب گران خیز، از خواب گران خیر.

20 فروردین 1399

 

[1] . این نوشته مستخرج از تحلیل های آقای بهنام زادگان است که در لینک های مختلف به آن ارجاع دارد.

[3] . Enemy of the State (1998) Will Smith Gene Hackman

[10] . ضرغامی، ربیعی نوده ئی در مقاله ی عدل سمپتوم به آدرس http://kelamekalam.blog.ir/1398/11/06/%D8%B9%D8%AF%D9%84-%D8%B3%D9%85%D9%BE%D8%AA%D9%88%D9%85

  • محمد حسین ضرغامی
  • ۰
  • ۰

نگاهِ خیره یِ کرونا

نگاهِ خیره یِ کرونا

دکتر مهدی ربیعی[1]

 

چکیده

کرونا ویروس و رخدادهایی شبیه آن خواه دست ساز بشر باشد و یا خواه تولید طبیعی شرایط این دنیا باشد، در هر صورت حاوی دلالت های زبانشناختی است که نیاز به رمزگشایی دارد. کرونا به مثابه یک تروما می تواند در عادت های قالبی که بر اساس میل دیگری تعریف شده است، خلأ روانی ایجاد کند. از بابت دیگر اگر کرونا ویروس را سمپتوم بشر بدانیم، سمپتوم همان حقیقت های واپس زده شده بشر در ارتباط با خود و دیگری است که به شکل نمادین تکرار می شود و اگر یادآوری و حل-فصل نشود با زبان متفاوت و قدرت بیشتری باز خواهد گشت. برخورد عمومی و دنیای مدرن بخصوص با کمک روانشناسی و جامعه شناسی از طریق فانتزی های از قبل آماده شده در جهت پر کردن این خلأ روانی است که نتیجه آن چیزی جز اجبار به تکرار به شکل مدرن آن نخواهد بود. اگر در چنین فرصتی پراتیک[2] به معنی دقیق کلمه بهنگام و واقعی رخ دهد می تواند باعث تداعی دال ها و رمزگشایی حقیقت های پوشیده شده فردی و مورثی بشر شود.

کلید واژه: نگاه خیره، روانکاوی،کرونا ویروس، تروما، بحران، پراتیک

اگر کرونا ویروس(coronavirus) و امثالهم را یک نگاه خیره (gaze) بر بشر بدانیم، او کیست که ما را می نگرد[3]؟ صدای کیست و چیست که باید ما اینگونه او را ببینیم و بشنویم؟ ما و نیاکان ما چه چیزهایی را ندیده، نشنیده و پوشانده ایم، که او اینگونه رخ می نماید؟ آیا ما یا بخشی از وجود ما همراه و همدست اوست؟ چرا ما باید او را جدی نگیرم تا او هر بار خیره تر از قبل ما را در بر گیرد؟ چرا در طول تاریخ هر بار که او را تحلیل کرده ایم، او در خارج از تحلیل ما، ما را می نگرد؟ هر بار که می خواهیم به طرف او برویم او را از کف می دهیم و او جور دیگری بر ما بر می گردد، گویا سوال او خیره بر ما ولی بر پاسخ وجودی در ما استوار است[4]. گویا در زبان ظاهری و خیالی[5] از او فرار می کنیم ولی در قلب و باطن[6] او را فرا می خوانیم. در ظاهر از او بیزاریم ولی بدون او نیستیم. در ظاهر می خواهیم او را شکست بدهیم ولی قلباً مغلوب او هستیم، این موضوع می تواند یادآور این آیه مبارک باشد که او از رگ گردن به ما نزدیک تر است[7]. آیا او همان حق طبیعت و انسانیت نیست که او را پوشانده و بر آن کفر ورزیدیم که اکنون با زبان سمپتوم(symptom) بر ما بازگشته و ما را می نگرد؟ آیا این همه وسواس و میل به چنین سمپتومی، همان کشش قلبی و ناخودآگاه ما به سوی حق نیست که در کرونا و امثالهم مستتر است. همانطور که در روانکاوی فروید- لکان روشن شده است، اگر حقی پوشیده و واپس زده شود او به شکل سمپتوم به سوی ما بر می گردد[8] و ما را می نگرد، فرقی نمی کند که این سمپتوم ساخته آزمایشگاه یا طبیعت باشد، در هر صورت حق وسیله خود را برای برگشت پیدا می کند. بی دلیل نیست که نگاه خیره پر از وحشت و پیام است و بسته به میزان کفر(به معنای پوشاندن حق)، خیره شدن به آن نیز دشوار است. گویا کافر[9] بیشتر از همه از نگاه خیره اجتناب می کند و در عین حال نیازمندتر به آن است. تناقض و شکاف ساختاری[10] که در بشر امروزی وجود دارد، تناقضی که فقط در رمز گشایی این نگاه از بین می رود، در غیر این صورت در بین این تناقض مذبذب خواهد بود. مذبذب[11] برای اینکه سمپتوم[12] را رمزگشایی نکند و بیشتر از حد در آن عمیق نشود مجبور است به شکل های مختلف از آنها فرار کند، او را نادیده بگیرد و به دنبال حذف آن باشد، خود را به ابزار پزشکی و روش های زرد روانشناسی مجهز می کند تا پیام آنها را در نطفه خفه کند، هر چند دروناً و بدون اینکه آگاهانه از آن بدانند مجنون و وسواس تفکر به او می شوند، از این رو، ناخودآگاه، او را می خواهد و برایش ارضا کننده است[13]. افرادی که با نگاه خیره یکی هستند ظاهر و باطن آنها یکی است مانند نگاه خیره کودک گرسنه ی آفریقایی که در حال مرگ است به ما می گوید هر آنچه را که ما آن را پوشانده ایم، او می نگرد چرا که جز او نیست ولی ما را توان نگریستن و گواه شدن بر او نیست، ما پوشاندیم تمام حقیقت های را که قادر به نگریستن هستند، آنها به جای ما می نگرند، بنابراین آنها محتاج ما نیستند، بلکه ما محتاج آنها هستیم، حق از نگاه آنها بر ما خیره می شود. کرونا آن روی کودکان و حیواناتی است که در این جهان به خاطر ظلم،گرسنگی، فقر و آسیب های زیست محیطی به ما می نگرد و ما هر چه آنها را تحلیل کنیم آنها خارج از تحلیل های ما حرف های دارند که ما به آنها کور و کر شدیم[14]، ظاهراً می خواهیم آنها را ریشه کن کنیم ولی افسوس که آنها باید باشند تا حرف های ناگفته ما را به ما به شکل سمپتوم انعکاس دهند. نگاه به جای حرفای فراموش شده چنان خیره و سنگین می شود که جنون و وحشت را بصورت خودآگاه و ناخودآگاه به جان انسان های کور و کر می اندازد تا یا آن را بشنوند یا منتظر سمپتوم های سهمگین تر باشند. از این منظر غرق در چنین سمپتوم هایی می تواند تا حدودی لایه های عمیق وجودمان را بالا بیاورد و رمز گشایی کند، به مانند نزدیکی و تجربه تمام عیار  مرگ، انسان را از تمامی چیزهای که تا کنون به خود مشغول داشته، جدا می سازد. بنابراین بشر از کرونا نهایت کیف و ژویسانس[15] را تجربه می کند، شعار بشر مبنی بر اینکه کرونا را شکست می دهیم در واقع ممکن نیست چرا که امر واقع در هر صورت پیروز میدان است، حتی اگر موقتاً واپس زده شود با قدرت و شکلی متفاوت تر بر می گردد. از این رو هر چیزی تا زمانی که تحلیل نشده و عینی نشده در واقع حق را در دل خود دارد که توجه را به طرف خودش می کشد و باعث معرفت می شود ولی زمانی که توهم رمز گشایی رخ دهد توقف رخ می دهد[16]، به همین خاطر اگر اشتیاق به حرکت برای شناخت یک ابژه از بین برود، تحلیل ها و نظریه پردازی به معنای مطلق آن از بابتی ظلم در کشف حق است، کرونا از این بابت تا زمانی که باعث تولید دانش و معرفت می شود نعمت است. از این رو گویا واکنش متخصصان و عموم مردم به کرونا نیز به مانند تمام تروماها و مصیبت ها گذرا و موقتی خواهد بود.

واکنش های روانشناختی به کرونا می تواند طیف متفاوتی به خود بگیرد: در یک طرف طیف آنهایی قرار گرفتند که ظاهراً از کرونا وحشت و ترس دارند و نگرانی آنها به قدری است که فلج کننده به نظر می رسد، برعکس برداشته اولیه و ظاهری از این افراد، ارتباط این دسته از افراد با ترس و وحشت درونی شان قطع شده است، آنها در واقع همان هیستریک هایی هستند که هیچ چیز آنها واقعی نیست، کلام باطنی و ناخودآگاه آنها این است که ای کاش واقعاً ترس و وحشت داشتیم، بنابراین تلاش تخصصی برای کاهش اضطراب آنها قرار گرفتن در تله نمایش آنهاست. پیام ناخودآگاه این نوع واکنش به نوعی می خواهد و آرزو می کند که ای کاش مرگ را تجربه می کردند تا از این زندگی سراسر دروغ جدا می شدند و چیزهای را درک می کردند که همیشه آنها را می پوشانند. به قول لکان تروما بر فانتزی های کاذب خط می اندازد، فانتزی های که حفاظی بر حقیقت های تروماتیک بشر هستند. هر چند در شرایط تروماتیک سیستم دفاعی فردی و گروهی بشر به راه می افتد تا فانتزی های جایگزین ایجاد کند ولی بخش کوچکی از حق در این شکاف ایجاد شده رخ می نماید و تاحدودی عاملان حفاظ ساز نیز مشخص می شود. تروما باعث می شود که بخشی از فانتزی های کاذب فرو بپاشند و قدری از واقعیت های تروماتیک فرد که تاکنون نمادین نشدند، نمادین شوند[17]. اگر افرادی هستند که با ترومایی مانند کرونا بهم نمی ریزند لزوماً نمی توان آنها را سالم نام نهاد بلکه به این معنی است که فانتزی های دفاعی و حفاظی آنها به قدری مقاوم است که امکان رسوخ به واقعیت های تروماتیک در آنها را نمی دهد، به قول لکان، تروماهای ما تعیین می‌کنند که چه کسی هستیم. اگر فانتزی های بشر بر اساس تروما ها فرو نریزد در تکرار همان فانتزی ها و سمپتوم ها، اجبار خواهد داشت.

برای کیرکه‌گور(۱۹۸۳)تکرار Wiederholung و یادآوری Erinnerung دو روی یک سکه هستند[18]: تکرار به شکل سمپتوم واقعیت های تروماتیک را در دل خود دارد ولی از آنجایی که رمزگشایی نشده است سوژه بر آن شاهد نیست و حقیقت ها به کلام درنیآمدند تا از آسیب های ناشی از تکرار جلوگیری شود، بشر امروزی نه تنها تکراری بودن فانتزی های خودش را فراموش می کند بلکه هر نوع ترومایی مانند کرونا که بخواهد تکراری بودن آنها را فرو بریزد را از طریق روانشناسی و روش های مدرن به اسم نرمالیته و سالم بودن حفظ و توجیه می کند. روانشناسی و روش های مدرن به تاریخ و زمان بصورت طولی نگاه می کند و گذشته و آینده را مستقل از زمان حال فرض می کند. در واقع گذشته و آینده در زمان حال حضور دارد، تنها نیاز به رمزگشایی دارد. در مداخلات تخصصی روانشناختی، اکتفا به فانتزی های تحلیل شونده و فانتزی های متخصص، بسیار فریبنده و لایه سطحی حوزه روان است، اشتباه بزرگتر این است که متوسل به اطلاعات اطرافیان تحلیل شونده یا نظریه ها و تفکرات غالب جامعه باشیم، در این حالت یادآوری صورت گرفته همان شکل مدرن و متفاوتی از یک تکرار دیگر است. در حقیقت، اگر بیمار چیزی را «به یاد می‌آورد»، چیزی بیش از یک فانتزی که خود بیمار آن را به هم بافته است نخواهد بود. همانطور که لکان بیان می کند فانتزی حول جای خالیِ بی‌معنا آفریده می‌شود، و عملکرد آن تولید توهم یکپارچگی است؛ در نتیجه، سوژه رخداد تروماتیک را چیزی سازگار با بقیه‌ی جهان نمادین سوژه تصور می‌کند. با کمک فانتزی، هر تجربه‌ی تروماتیک که در غیر این صورت بی‌معنا می‌بود را قابل درک می‌سازد. بنابراین، قضیه این نیست که سوژه مطلقاً هیچ چیز را به یاد نمی‌آورد بلکه این چیز شرحی عینی و واقعی از رخداد تروماتیک نیست. برای سوژه، رخداد تروماتیک به معنای واقعی کلمه مهمل [non-sens] و عاری از معناست. بخشیدن معنا، یا حداقل توهم معنا، به رخداد تروماتیک بی‌معنا کار فانتزی است:

"مکان امر واقع [] از تروما تا فانتزی کش می‌آید و فانتزی هرگز هیچ‌چیز جز صفحه‌ی نمایشی که چیزی کاملاً اولیه را پنهان می‌کند نیست، چیزی تعیین‌کننده در کارکرد تکرار( لکان، ۱۹۹۸، ص ۶۰)"

طیف نوروتیک بخصوص نوع وسواسی آن بیشترین آمادگی برای گرفتن فانتزی های جایگزین را دارند تا حالت مذبذب خود را حفظ کنند، متخصص اگر این را نداند در تله اطمینان جویی و وسواسی بیمار قرار می گیرد. خیره شدن نقطه مشترک واقعیت های تروماتیک است، بنابراین از آنجایی که مداخلات روانشناختی این نگاه خیره را در نظر نمی گیرد به حد یک فانتزی کاهش می یابد. از این لحاظ ترومای مانند کرونا باعث به حرکت در آوردن و فراخوانی دال هایی از فرد می شود که همیشه خود را به شکل سمپتوم و واسطه نشان می دادند،  پراتیک یا روانکاوی به معنی دقیق کلمه باعث می شود تا زنجیره دال ها که به وسیله تروما و با کنار رفتن موانع مدلولی به جنبش در آمده است را به کلام و یادآوری درآورد تا گره های ایجاد شده که خطی بر بدن و فشاری بر روح بشر است، بازگشایی کند. در شرایط تروماتیک و بحرانی جای مدلول ها متزلزل می شود و دال هایی فراخوانی می شود که در شرایط عادی و خارج از تروما ممکن نیست، از این رو پراتیکی که شرایط تداعی چنین دال هایی را فراهم کند می تواند گشایشی بس عظیم در حوزه روانشناختی فرد ایجاد کند. در حالت تروماتیک اگر جریان و سیلان دال ها به راه بیافتد گویا سوژه در روز رویا می بیند، رویایی که می تواند کلافی از دال ها را به راه اندازد. در این حالات است که بیشترین مقدار چند پهلویی، جناس، استعاره و مجاز رخ می نماید و اگر رمز گشایی شود حقیقت های روان را آشکار خواهد ساخت. پراتیک واقعی که در جهت رمزگشایی همین موارد عمل می کند در پدیدار شدن حقیقت های زبانی بشر بسیار کمک کننده است. اگر اضطراب ناشی از خلایی که در فضای تروماتیک ایجاد شده با درخواست فانتزی کاذب ختم به خیر و پر شود منجر به اشتیاق واقعی برای شناخت خود نخواهد شد. بسیار مهم است که پراتیک روانشناختی تا زمانی که درخواست ظاهری بیمار به یک اشتیاق واقعی برای درمان منجر نشده است، به تعویق افتد. اگر فرد به این اشتیاق نائل نشود به دنبال فانتزی در بیرون از خود خواهد بود که فضای خالی درونی خود را پر کند. از این رو نه تنها نباید اضطراب را با فانتزی های جایگزین پر کرد بلکه ناکامی به معنی دقیق کلمه باید رخ دهد تا متریال پوشیده سر بر آورد، ناکامی اگر به حق رخ دهد نه تنها باعث واپس زنی نمی شود بلکه باعث می شود که فرد دست به پوشاندن و کفر به حقیقت ها و واقیعت ها نشود. بنابراین تمدن به معنی دقیق آن نه تنها باعث واپس زنی نمی شود بلکه در جهت احقاق حق و واقعیت ها عمل می کند، اینکه تمدن باعث واپس زنی و سرکوبی می شود تفسیر اشتباه و تحریف مفاهیم فروید است که لکان با بازخوانی و بازگشت به فروید این حقیقت را در نظریه فروید یادآوری و آشکار ساخته است. تروما برای افرادی که در شرایط عادی برچسب ساختار سایکوتیک دریافت می کنند و بعنوان پارانوئیک شناخته می شوند، متفاوت عمل می کند، آنها خلایی را که نورتیک ها یا به اصلاح مردم عادی تجربه می کنند، تجربه نمی کنند، چرا که ساختار سایکوتیک همیشه با خلا روانی زندگی می کند، در واقع از بابتی نورتیک ها در شرایط تروماتیک مانند کرونا نزدیک به ساختار سایکوتیک می شوند. به عبارت دیگر بخش پارانوییک وجود اکثریت با تهدید کرونا و امثالهم فعال می شود و پارت سایکوتیک وجود که همیشه واپس زده می شد سر بر میآورد. پارتی از وجود بشر که یا در بیمارستان یا در زندان ها به بند کشیده می شود تا مانع خودشیفتگی های انسان نورتیک و مذبذب نشود. تروما شکافی بر زندگی عادتی نورتیک هاست تا فراموش شده ها به زبانی متفاوت بازگردند، انسان امروزی هر چیز اصیل مانند، مرگ و توجه به دیگری به معنی واقعی کلمه را فراموش کرده است، منظور از "دیگری" دیگری خود ساخته برای دور زدن دیگری واقعی نیست.

ساختار زبان از بابتی صحنه ظهور آن روی بشر است که در شرایط تروماتیک مانند کرونا خود را نشان می دهد: اگر تمثیل ها، طنزها و استعاراتی که این روزها در فضای مجازی ساخته می شود را به دقت بررسی و تحلیل کنیم سرشار از اطلاعاتی است که ناخودآگاه بشر را روایت می کنند: اکثر طنز هایِ ساخته شده در این روزها به نقد و تمسخر تنهایی و خانه نشینی پرداخته است، ظاهراً تنها بودن را وصله مناسبی بر خود نمی دانیم و امری بوده است که انسان همیشه از آن فراری بوده است، کرونا این را یادآوری می کند که ما نیاز به تنهایی و خلا روانی داریم تا اشتیاق حرکت واقعی سر بر آورد. ماشینی زندگی کردن، آیین ها و رژیم های کنترل ذهن و بدن از جمله موضوعاتی است که در این روزها با کرونا از کنترل خارج شده است و گویا نوعی بازگشت و واپس روی در آنها رخ داده است و امری است که به وضوح می توان آن را در طنزها و تمثیل ها دید، گویا بشر از بابتی برای مدت زمانی اندک هم شده، از نمایش برای دیگری آزاد شده است. بخشی از تمثیل ها و طنزها نیز تمرکز بر این دارند که طبیعت و حیوانات از دست انسان آزاد شده است، گویا امر واقع از طریق کرونا بر دست درازی و خودخواهی انسان خط انداخته است تا شاید بشر به جای زندانی کردن سایر موجودات زنده، خودخواهی های خود را در بند کشد تا وجودش در ارتباط با خود و دیگری واقعی و حقیقی شود. از این رو چه در فضای علمی و چه در فضای عمومی مردم کرونا را تحلیل می کنند و دنیای درونی خود را به آن فرافکنی می کنند غافل از اینکه خود را تحلیل می کنند، گویا بشر با این تروما و کرونا نیز نمی خواهد و عزمی بر این ندارد که خود را ابژه مطالعه قرار دهد و به خود بر گردد و خود را ببیند و بر خود شاهد شود. به خاطر همین لکان می گوید اضطراب برای دیگری است، زمانی که ندانی دیگری چه می خواهد. از این رو بشر تا زمانی که کرونا و امثالهم را بعنوان ابژه بیرون از خود مورد مطالعه قرار می دهد، نخواهد فهمید که او چه می خواهد و سرگردان فهم او خواهد بود. مگر اینکه همین اضافات ساختار زبان که عموماً طنز و مسخره فرض می شود، محور مطالعات فردی و موروثی قرار گیرد تا شاید نتیجه خارج از آنی شود که تا کنون بوده است.

 

جمع بندی

نمی توان با وجود این حجم از تلاش بشر برای پر کردن خلا روانی ناشی از ترومای ایجاد شده کرونا ویروس، انتظار داشت که بشر یادآوری کند آنچه را که فراموش کرده است، بشر چه در ارتباط با خود و دیگری و چه در ارتباط با طبیعت، عهد و پیمان های بسته شده را فراموش کرده است. به خاطر همین، فراموش شده ها به شکل سمپتوم برگشته و او را می نگرند. تا زمانی که انسان نتواند نگاهی را که او را می نگرد در خود رمزگشایی کند، در دور تکرار سمپتوم ها مذبذب خواهد بود. تروما اگر دیده و شنیده شود نعمتی است که می تواند فرد را بر خود و دیگری شاهد کند. همانطورکه لکان بیان می کند اضطراب زاده ناشناخته بودن "میل دیگری" است، یعنی زمانی که فرد نداند که "دیگری" از او چه می خواهد و او را چگونه می نگرد. از این رو تا زمانی که "میل دیگری" بعنوان ابژه مستقل از درون فرد فرض و مطالعه می شود "میل دیگری" ناشناخته می ماند. حقیقتِ یک امری در هر صورت خود را نشان می دهد خواه به شکل سمپتوم، خواه به شکل کلام، در هر صورت به کلام در آمدن او نیاز به جزم، اشتیاق و عشق جدی به کشف و شناخت حقیقت از جانب بشر است. پراتیک واقعی زمانی می تواند موفق عمل کند که فرصت ایجاد شده ناشی از تروما را، در جهت تداعی دال ها و رمزگشایی حقیقت های مستتر در ساختار زبان تبدیل کند تا از سمپتوم سازی و تکرار با شکل های دیگر جلوگیری شود. آنچه از ساختار زبان را که باقیمانده و اضافی فرض می کنیم همانی است که باید محور مطالعه قرار گیرد، بنابراین آنچه مجازی و استعاری فرض می شود واقعی تر از واقعیت است.

منابع
- حبیب زاده، مهدی (1397). مترجم کتاب کودکی را می‌زنند، مجموعه مقالات زیگموند فروید.

-فروید، زیگموند (۱۹۳۳). سخنرانی‌های آشنایی با روانکاوی، سخنرانی ۳۴ توضیحات، کاربردها و راهکارها، {این مقاله توسط مرجان پشت مشهدی، خدیجه فدائی، پرویز دباغی و فرزام پروا ترجمه و زیر نظر دکتر میترا کدیور در جلسات مورخ ۸۴/۲/۳- ۸۴/۲/۱۰- ۸۴/۲/۲۴- ۸۴/۲/۳۱ و ۸۴/۳/۷ کلاس‌های عرصه فرویدی – مکتب لکان ایشان تصحیح گردیده است}. سایت انجمن فرویدی

-فروید، زیگموند(1910). مقاله روانکاوی وحشی ترجمه لیلی افتحی و تصحیح به‌وسیله دکتر میترا کدیور. سایت انجمن فرویدی.

-کدیور، میترا(1380). درس‌نامه روانکاوی در انتانسیون و روانکاوی در اکستانسیون. سایت انجمن فرویدی.

-کدیور، میترا(1381).  درسنامه روند Pass. سایت انجمن فرویدی

-کدیور، میترا(1381).  درسنامه سایکوآنالیز و Pass. سایت انجمن فرویدی

-کدیور، میترا(1381). درسنامه‌ پایان روانکاوی و عمل. سایت انجمن فرویدی

-کدیور، میترا(1380). درسنامه طنز و رابطه آن با ناخودآگاه. سایت انجمن فرویدی

-کدیور، میترا(1381). درس‌نامه درباره مقاله نارسیسم زیگموند فروید. سایت انجمن فرویدی

-کدیور، میترا(1388). مکتب لکان، روانکاوی در قرن بیست و یکم. انتشارات اطلاعات. چاپ دوم. ۱۳۸۸.

-کدیور، میترا(1396). مکتب لکان: روانکاوی در قرن بیست و یکم. نشر اطلاعات.

-کدیور، میترا(1397). سخنرانی روانکاوی و دین. دانشگاه شهید بهشتی، سایت انجمن فرویدی

-کدیور، میترا(1397). سخنرانی نقد فرهنگ جنسی در ایران. دانشگاه شهید بهشتی

- نوده یی، داود؛ ضرغامی، محمدحسین؛ ربیعی، مهدی(1398). انحراف روانشناسی و تحریف روانکاوی: http://kelamekalam.blog.ir/

- ضرغامی، محمدحسین؛ نوده یی، داود؛ ربیعی، مهدی(1398). عدلِ سمپتوم: http://kelamekalam.blog.ir/

-نوده یی، داود؛ ضرغامی، محمد حسین؛ ربیعی، مهدی(1398). نسیانِ انسان: http://kelamekalam.blog.ir/

-ربیعی، مهدی؛ نوده یی، داود؛ ضرغامی، محمدحسین (1398). نشانِ علم و عالم: http://kelamekalam.blog.ir/

- ربیعی، مهدی؛ نوده یی، داود؛ ضرغامی، محمدحسین(1398). وهم فهم و فهم وهمhttp://kelamekalam.blog.ir/

-مجله تداعی(1397). مفهوم تروما در روانکاوی لکانی (با نگاهی به سریال وست‌ورلد). https://tadaei.com/

 

-Freud Sigmund (1925).  “Negatiom,” On Metapsychology: NEGATION Standard Ed. 19, 235-239

-Freud Sigmund (1914). Remembering, Repeating, and Working-Through. Standard Ed. 

- Freud, Sigmund (1914). On Narcissism: An Introduction. Standard Ed.

-Freud, Sigmund (1923).  Certain Neurotic Mechanisms in Jealousy, Paranoia, and Homosexuality. (Internat. Journ. Psycho-Analysis, vol. iv, April,.

-Freud, Sigmund (1937). Analysis Terminable and Interminable. Int. J. Psycho-Anal., 18:373- 405.

-Lacan, Jacques .(1957-1956) "La relation d'objet" in Écrits.

-Lacan, Jacques (2001). The Mirror Stage as Formative of the Function of the I", in Écrits: a selection, London, Routledge Classics; p. 5.

- Lacan, Jacques (1992). The Seminar. Book VII. The Ethics of Psychoanalysis, 1959-60.

-Lacan, Jacques(1953-1954) The Seminar. Book I. Freud's Papers on Technique. Trans. John Forrester. New York: Nortion; Cambridge: Cambridge University Press, 1988. p. 215

 -Lacan, Jacques(1964).The Seminar. Book XI. The Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis. Trans. Alan Sheridan. London: Hogarth Press and Institute of Psycho-lysis, 1977. p. 103

 

Keywords: gaze, psychoanalysis, coronavirus, trauma, crisis, practice

 

[1] . هیات علمی گروه روانشناسی بالینی دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله

[2] . در تعریف فلسفی پراتیک، اینگونه گفته شده است:"پراتیک یعنی مداخله انسان در واقعیت در تمام حیطه های جامعه بشری و طبیعت. تمام درگیریهای انسان با واقعیت، پراتیک استhttps://www.vajehyab.com/wiki/

[3] . نگاه خیره یکی از مفاهیم مورد بحث در روانکاوی است برای مطالعه بیشتر به سمینارهای چهار مفهوم بنیادی، اضطراب و مقالات فروید در مورد تکنیک ژاک لکان و کتاب مکتب لکان دکتر میترا کدیور رجوع شود

[4] . اشاره به این گفته لکان که هر سوالی بر پاسخی در فرد استوار است

[5] . اشاره به امر خیالی(imganery) در روانکاوی فروید- لکان

[6] .اشاره به امر نمادین(symbolic) و واقع(real) در روانکاوی فروید- لکان

[7] . وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: و ما انسان را خلق کرده‌ایم و از وساوس و اندیشه‌های نفس او کاملا آگاهیم که ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم.

[8]. اشاره به این گفته لکان که واپس زده همیشه بر می گردد: برای مطالعه بیشتر به کتاب مکتب لکان دکتر میترا کدیور رجوع شود

[9] . کسی که به هر حقی پوشش ایجاد می کند http://wikifeqh.ir

[10] . شکاف ساختاری اصطلاحی است که در روانکاوی فروید-لکان مطرح است و سه ساختار نورتیک، سایکوتیک و پرورت از هم تمیز داده می شود

[11] . به معنی متردد بین امرین(لغت نامه دهخدا)

[12] . کلافی از دال ها: برای مطالعه بیشتر به کتاب مکتب لکان دکتر میترا کدیور رجوع شود

[13] . اشاره به این گفته لکان که سمپتوم تنها امر واقعی سوژه است

[14] . امری که یادآور آیه قرآن: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لا یَسْمَعُونَ؛ اینان قلب دارند، ولی (حقایق را) نمی‌فهمند؛ و چشم دارند، ولی نمی‌بینند و گوش دارند ولی نمی‌شنوند.

[15] . ژویسانس مفهومی است که ژاک لکان برای کیف همراه با درد به کار برده است که می تواند ظاهراً ناخواستنی ولی عمیقاً همراه با کیف و وفور لذت همراه باشد.

[16] . برای مطالعه بیشتر به مقاله وهم فهم و فهم وهم، نسیان انسان، عدل سمپتوم رجوع شود

[17] . اشاره به تروماتیک بودن امر واقع در امر خیال و امر نمادین که به دور از واقع است مبتنی بر روانکاوی فروید-لکان

[18] . نقل از مجله تداعیhttps://tadaei.com/

 

  • محمد حسین ضرغامی
  • ۰
  • ۰

کرونا به مثابه زبان

کرونا به مثابه ی زبان[1]

محمد حسین ضرغامی*

 زندگی عادت ساز است و خروج از این روتین انرژی روانی بسیار بالایی را طلب می کند که در شرایط عادی کمتر انسانی زحمت تغییر را شخصا پذیرا شده و یا مشتاقانه برای آن آماده می شود. کرونا موجی ازدنیای واقع است که می تواند امر تغییر را تسهیل نماید و نقاط ضعف یک نظام را آشکار سازد. تنها بعدی که زنجیر عادت را خرق می کند، بعد واقع است که علاوه بر خرق عادت، کارکرد جانبی شناخت عادات را نیز به همراه دارد. سبب می شود انسان به وجوه آشکاری که نادیده می گیرد؛ نظر بیاندازد. یک وجه آشکارساز کرونا، شرایط اجتماعی حاکم بر جهان و یک کشور است که مانند آب دریا ماهیان را دربرگرفته است. ایران مانند بسیاری از کشورهای دنیا به ویروس کاپتالیسم مبتلا است؛ ویروسی که به سختی ریه های علم، اخلاق، سیاست و اقتصاد را آسیب زده و از کار انداخته است اما به مبارکی "تمدن هفت هزارساله ی ایران زمین"، نتوانسته است فرهنگ را که در اعماق ناخودآگاه ریشه دارد از کار بیاندازد و این نشان می دهد که برای مقابله با چنین ویروسی باید بازگشتی به نژاد و سرزمین و تاریخ و تاریخچه داشت. اگر چه دانشگاه خود را متولی امر فرهنگ می داند، اما این ویروس با شدت بیشتر در این نهاد که گفتمانی در خدمت نظام اربابی است، ریشه دوانیده است[2]، بنابراین در اینجا منظور فرهنگ موروثی است فرهنگی که سینه به سینه منتقل می شود. فعالیت چندین ساله ی نظام دانشگاهی در کنار رسانه، فرهنگ ایرانی را ناشیانه دستخوش تغییرات کوتاه مدت کرده است اما فرهنگ واپس زده شده ی اصیل با قدرت بیشتر بازخواهد گشت.

 انسان در گفتمان سرمایه داری انسان در بند است؛ منظور از گفتمان سرمایه داری یا کاپیتالیسم در اینجا "گفتاری است که در ساختار خود سیستمی است که به طور عمده بر اساس توزیع دال بنا شده است، خواه به شکل اطلاعات و خواه به شکل تصاویر که بدون وقفه و به طرز سرسام آوری انسان ها را مورد تهاجم قرار می دهند[3]". موج دریای واقع بر بدنه ی قایق سمبولیک و تصویر ساز انسان های مدرن برخورد کرده و آن را به تلاطم انداخته است و یک پرده از پرده های اربابان جهانی سازی و قدرت اطلاعات در اذهان طاعون زده ی بردگان این نظام را آشکار ساخته است. معنای عدالت را عملا نشان داده و بی عدالتی و خروج از پیمان های بنیادین که عامل شکل گیری، قوام و تثبیت اجتماع اند را گوشزد کرده است. در سیستم کاپیتالیسم چیزی که گم است سوژگی افراد است. فعالیت در چنین نظامی فعالیت فرد نیست؛ فعالیت برای ارباب است؛ این عدم سوژگی در ضرب المثل "مامورم و معذور" به خوبی بازتاب کرده است و به معنای فقدان اشتیاق است، اشتیاقی که باعث می‌شود "زندگی در بزدلی خالی از هر گونه معنا باشد" و کرونا کاتالیزوری است برای کسانی که عیار سوژگیشان فروکش نکرده باشد و به عنوان یک تروما گام اول سفر از ناسوژگی به سوژگی است. برده در نظام ناسوژه که رفتار را بر ذهن انسان دیکته می کند، دچار تعارض است و تعارض خود را در ساخت طنزهایی نشان می دهد که از شیوع کرونا ترسان است و خرسند؛ از تعطیلی مشاغل احساس ضرر می کند و در عین حال از کار افتادن نظام سرمایه داری احساس رضایت. به قول ژیژک مردم از دوشنبه (روز بعد از تعطیلی که در بسیاری کشورها روز تعطیل یکشنبه است) متنفر نیستند مردم از نظام سرمایه داری بیزارند. سلاطین نظام اربابی مدل ها و پرتکل های مختلفی ارائه می دهند، فردیت یعنی سوژه ی منحصر به فرد در چنین نظامی  نسبت به قبل بیش از پیش امکان ظهور را از دست داده است و ترس از دست دادن تصویر و وهم و اعتباریات بر ماشین های متحرک که سال ها پیش مرده اند، حکمرانی می کند. در چنین شرایطی رسانه ملجا و امید بسیاری شده است، دانش، فراتر از سطحی نگری و تناقض گویی های شبکه های اجتماعی نیست و توصیه از آنجایی که انتقالی و اشتیاقی وجود ندارد، بیشتر ژست مدیریت است و در این میان تحقیق به معنای تلاش برای رسیدن به حق و معرفت سال‎ها است که در بستر این نظام خفته است. "دانش نمایشی که سوژه خود را به آن مسلح کرده و مدام آن را به رخ همگان می کشد جایی برای دانش ناخودآگاه و حقیقت آن باقی نمی گذارد[4]".

بحران ها مخصوصا کرونا باگ سازمان ها و تشکیلات های موجود و در خدمت نظام اربابی را نشان می دهد. امروزه اما چنین نیست و "گفتار علمی خود متاثر از چنین طرز تلقی بهره کشانه از انسان است و در اشاعه ی آن نیز از هیچ کوششی فروگذار نمی کند. برای گفتار علمی نرمال بودن و نرمال شدن غایی ترین مقصود و والاترین هدف است". هزینه ای که از بیت المال در نظام های آموزشی مخصوصا نظام دانشگاهی خرج شده است و در حال حاضر به اسراف می رود، به تولید انبوهی از مقالات در قالب تعیین شده ی استانداردهای جهانی (در راستای نظم نوین جهانی)، کتاب ها، طرح ها و پروژه هایی منجر شده است که بهترین نتیجه ی آن ارتقاء و کسب ثروت و پست و مقام بیشتر برای متولیان و مجریان آن است، به عبارتی چنین بازتولیدی چاره ای غیر از تکثیر و کپی ندارد و پسماند آن ثروت و شهرت و مقام است. درختانی که به کتابچه تغیر داده شده اند نه تنها به معرفت افزایی ختم نشده بلکه شوق زدایی نموده، فرهنگ دانشگاهی را رقم زده و افراد را از پذیرش مسئولیت فردی معاف کرده است. این موضوع در ایران رشد تصاعدی داشته است و در چنین شرایطی خطر فروپاشی نظام دانشگاهی که سال ها است بعضی اندیشمندان واقعی متذکر می شوند در پرتو حضور کرونا جدی تر گرفته می شود، چون چنین سیستمی در این شرایط فاقد هر گونه عمل بجا و مناسب است و به عبارتی حقیقت خود را در مواجه با یک امر واقعی ارائه کرده است. از آنجایی که این سیستم در تصویر فرومانده است هرگز کنش مناسبی برای مواجه با عواملی که روی تصویر خط می اندازند، ندارد. بیل گیتس در 2015 از طریق predictive programming[5] سعی در آگاه کردن و آماده سازی عمومی برای بیماری های اپیدمیک داشته که سخنرانی وی در وب سایت ted قرار داده شده است. چگونه ممکن است در کشوری که همه ی دژخیمان دندان برای ازهم پاشیدنش تیز کرده اند، مدیران و صاحبان و تصمیم گیرندگان در حوزه ی پژوهش، صرفا آمار کمی  و شمار مقالات را افزایش داده  و به آن افتخار می کنند؟ نتیجه ی چنین رشد کاذب کمی  چیست؟ آیا نباید چنین بی تدبیری هایی مورد بازخواست قرار گیرد؟ چگونه با تجربه های متعدد بحران، مدیران کشور به جز شعار و نمایش و البته جذب پول حداکثری برای خود، کار موثری در حوزه ی پیش بینی، پیشگیری و آماده سازی جامعه در مواجه با بحران انجام نداده اند!؟ آیا این موضوع اتفاقی است یا نشانه ای است بر وجود بحران عظیم تر؟ در حال حاضر مدیرانی که قصد مبارزه با کرونا را دارند، هیچ گونه کارآمدی در تاریخچه ی آنها در مبارزه و شناسایی و مطالعه در این حوزه ها را ندارند کشوری که هر روزه با تهدیدات مختلف روبرو است و سازمانی مانند پدافند غیر عامل دارد، چه گام واقعی در این راستا برداشته است؟ "جنگ نرم" در ایران فقط یک واژه نبوده و یک واقعیت است، به چه دلیل مدیران اشتیاق لازم برای مطالعه ی دقیق و عمیق در این حوزه را نداشته  و دستگاه ها و طرح های عریض و طویل در میدان عمل چه کاری انجام داده اند؟ در بحران های قبلی مانند طلاق چه کارهای سودمندی انجام شده است به جز دادن معنا به آنها و گسترش بیزینس معنادهندگان؟ سوالات بسیار دیگری وجود دارد که باید به دقت به آنها پرداخت.

کرونا نشان داد که اربابان کلمه ی "تئوری توطئه" را رواج دادند تا بتوانند در سایه به فعالیت های خودشان ادامه دهند و هر کس به وجود آنها  اشاره کرد را مبلغ تئوری توطئه بدانند و چه بسیارند به اصطلاح روشنفکرانی که ناخودآگاه آب در آسیاب دشمن می ریزند و چه بسیارند کارگزانی که آگاهانه در راستای اهداف و برنامه ی آنان قدم برمی دارند.

نگاه پدیدارشناسی یا فنومنولوژی به کرونا یا پدیده ی کرونا به شمردن ویژگی های آن پدیده می انجامد. با چنین نگاهی شناخت ماهیت اصلی کرونا روشن تر می شود. اول این که از طریق تعریف نمی توان به شناخت ماهیت کرونا پی برد چون این پدیده از پیچیدگی بسیار بالایی برخوردار است. کرونا به عنوان یک پدیده صورت و معنایی دارد، رابطه ی بین صورت و معنای کرونا یک رابطه ی ذاتی نیست. هر کس برداشت یا برخورد منحصر به فردی با کرونا دارد. برای کرونا معنایی از قبل تعیین شده وجود ندارد و نظام سرمایه داری فاقد معنایی برای آن است تا به خورد تابعین خود دهد. مشخصا کرونا در این زمان در بند زبان گرفتار نشده است به عبارتی نشان مستقیمی  به امر واقع است که اضطراب مهمترین بازتاب روانی آن است. کرونا به محیط وابستگی ندارد. کرونا در چنین روزهایی چون ویژگیهای آن تعین زبانی پیدا نکرده است به محیط خاصی وابسته نیست ممکن است بعدا ویژگی هایی برای آن مشخص شود و در قالب خاصی قرار گیرد و سمبلیک گردد اما در حال حاضر وابسته به محیط خاصی نیست به همین دلیل برخورد با آن تنوع بسیاری دارد. کرونا مانند البفا است که فاقد معنا ولی سازنده ی معانی بسیار است و تعداد نامحدودی پیام مبادله می کند به عبارتی ساختی دوگانه دارد، از یک سو محدود است در صورت و نامحدود است در معنا. ویژگی های کرونا ویژگی های زبان انسانی نیز می باشد و از نگاه پدیدارشناسی هر پدیده ای که دارای این خصیصه ها باشد قطعا یکی از زبانهای انسانی است. مسلما ظهور چنین زبانی آرام آرام تغییرات بنیادینی در گفتمان روزمره ی انسان ها ایجاد می کند مانند زبان کامپیوتر که جزئی از زندگی امروزه ی مردم شده است. معنای کرونا ممکن نیست به آسانی بدست آید اما می توان در پیدایش و گسترش آن تا قبل از درمان، کرونا را درهم شکننده ی معانی دانست. معانی متحجرانه ی نظام های فکری که امر واقع را واپس زده اند. کرونا موسیقی است که گوشهای شنوا پیامش را می شنوند؛ گوش هایی که صدای امر واقع را دریابند.

کرونا به مثابه یک زبان، می تواند مختصات جامعه ای که در آن منتشر شده است را نشان دهد، مختصات یک جامعه ی جهانی، دهکده ی جهانی. کرونا آزمایشی برای دست یابی به ایده ی نظم نوین و مقدمه ای برای جهانی شدن است. جهانی شدنی که پیامدهای آن "آگاهی پاره پاره، هویت سازی تقلبی، غیر واقعی بودن برداشت ها و خودداری از تفکر است. اربابی ناشناس از طریق وسایل ارتباط جمعی برای هر چیزی مدلی ارائه می دهد: مدل رفتار، مدل گفتار، مدل آراستگی، مدل موفقیت، مدل زندگی و در این بین این اشتیاق است که هر چه بیشتر از خود بیگانه می شود[6]". تعریف کرونا به عنوان یک بیماری پاندمیک Pandemic به خوبی در لغت، جهانی شدن را آشکار کرده است. کرونا را می توان قطعه ای از قطعات پازل جهانی شدن دانست[7] و بر این اساس عناد و نفوذ دشمن در ایران را به خوبی تبیین نمود و با یک نگاه گذشته نگر معنای بسیاری از سرمایه گذاری های جهانی در حوزه ی تبلیغات برای آمادگی یک ویروس فراگیر را دریافت. سازمان های پنهان جهانی مانند تاویستوک[8] بر اساس یک برنامه ی کاملا همه جانبه و از طریق کارگزاران خود در تمام کشورهای دنیا مانند ایران و نفوذ در دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و سایر سازمان ها زمینه ی سخت افزاری و نرم افزاری این اتفاق را ایجاد می کنند.

مشخص است که تعداد کشته شدگان کرونا خیلی کمتر از حوادث دیگری در کشور مانند تعداد کشته شدگان ناشی از تصادف است[9] اما این اتفاق از انجا که تاکید بر شبکه ی ارتباط جهانی دارد حائز اهمیت است. کرونا تصویر اختیار و انتخاب فردی در نظام سلطه را به خوبی مخدوش کرده است؛ به عبارتی یک جنگ تمام عیار با مولفه های اصلی یک جنگ با صورتی متفاوت از جنگ های سابق است و دست اندرکاران کنونی برنامه ی مشخص و آمادگی لازم برای چنین جنگی را ندارد با این وجود با پایان یافتن این جنگ سر و کله ی بسیاری از افراد برای سهم خواهی پیدا خواهد شد. در این جنگ، متخاصم یک متغیر مکنون است که باید جدی گرفته می شد تا تبیین شرایط فعلی و شرایطی که در آینده اتفاق  خواهند افتاد، دقیق تر باشد. متغیر است چون دینامیک فعالی دارد و مکنون است به این دلیل که از امر واقع برآمده است و به رئال اشاره می کند. کرونا می تواند سمبل "دیوهای درون" انسان ها باشد که از ازل تا ابد همراه شان است و در دوران معاصر تحت سیطره نظام سرمایه داری آزاد شده اند و می تواند نشان از ظلمی بالسویه باشد به عبارتی بزرگترین مساله ی مورد نیاز برای گسترش تمدن یعنی عدالت را فریاد می زند. برای او تمام اعتباریات و وهمیات به کنار نهاده می شود و صرفا وجود سیستم تنفسی کافی است. با این وجود کرونا برای فقیر یک موقعیت از هزاران موقعیت زندگی هر روزه است و این ثروتمند است که قصد چشیدن طعم عدالت را دارد. جالب اینجا است که هوشمندانه ظلم کرونا دامان کودکان را نمی گیرد و عدالت را در منتهی الیه خود ارائه می کند. کرونا تاکید فراوانی بر شبکه ای بودن پدیده ها دارد. سرنوشت در هم گره خورده ی کل طبیعت و بشر به عنوان یکی از موجودات آن را می توان از سیستم واگیردار کرونا دریافت.

کرونا و اتفاقات همراه آن نقش تمدن و فرهنگ کهن هر نژادی را به خوبی بازنمایی می کند. "غربی های متمدن دست به غارتگری و چپاول فروشگاه ها زدند"، اما انتظار آنها برای رقم خوردن چنین اتفاقاتی در ایران عقیم ماند. کرونا نشان داد که نقاب تمدن با تمدن اصیل فرسنگ ها فاصله دارد. کرونا به خوبی نشان داد که مافیای روانی از تلاش خود در جهت منافع اربابان خود هرگز دست برنمی دارد مانند دشمنی ریشه دار با فرهنگ و نژاد ایرانی که در چنین شرایطی تحریم های خود را افزایش داده اند و خیال حمله به ایران را در سر می پرورانده اند، آنها نیز همچنان به فعالیت خود در ایران ادامه می دهند. بسیاری از تشکیلات و سازمان ها و ساختار دولت در چنین شرایطی کیش و مات شده و مشاغل بسیاری که صرفا در خدمت ارباب اند، با تغییر زمینه ی اربابی، کارکرد خود را از دست داده اند. در برخورد با مساله ی وجودی مرگ، توصیه های فست فودی روانشناسی و مشاوره ی بازاری که بخش اعظمی  از علم روانشناسی دانشگاهی را نیز در بر می گیرد؛ بی مصرف شده اند. نظام های توصیه ای مانند نظام روانشناسی و بسیاری دیگر از سیستم هایی که این وظیفه را تبلیغ می کنند، مصداق جمله ی "فاقد شی نمی تواند معطی شی باشد"، شده اند. صرفا صبر و معنویت و دین در معنای عمیق و رفیع آن به عنوان چاره دوباره به صحنه ی زندگی اجتماعی بازگشته است.

 اضطراب وجودی مرگ باید به رسمیت شناخته شود، تجربه شده  و زمینه سوژگی فرد را حادث شود. فردی که مرگ را در کنار داشته باشد، مشخصا برده ی خوبی نخواهد بود و پایه های سیستم ظلمانی سرمایه داری در صورت فقدان چنین برده هایی فرو خواهد ریخت. "شاید اگر روزی طرز تلقی از انسان تغییر کند و او دیگر به عنوان ارزان ترین و پیش پا افتاده ترین ماده ی خام اولیه مورد استفاده قرار نگیرد ممکن است دیگر لزومی هم برای علومی نظیر روانپزشکی، روانشناسی و روانکاوی نباشد[10]".

در عصری که پست مدرنیسم جولان می دهد، کرونا به ذهن گرایان قهقهه زده است و در حمایت از رئالیست ها اشاراتی از بعد واقع فراهم کرده است، اشاراتی که نشان می دهد زبان انسان به آن راه ندارد و عدم قطعیت ناشی از فقدان زبان در امر واقع است. عدم قطعیتی که همواره و همیشه حاکم بر ابعاد تصویری و سمبلیک بوده است در چنین شرایطی از غفلت خارج شده و مورد توجه بیشتر جامعه ی جهانی قرار گرفته است. فقدان زبان در تعیین علل بیماری، منشاء آن، مدت زمانی که مهمان خواهد بود، راه مقابله با آن و فقدان داروی درمانی، دوره ی کمون بیماری، چه زمانی کاملا ریشه کن خواهد شد و این ریشه کن شدن آیا نیازمند یک حرکت دسته جمعی کل دنیا است و بسیاری دیگر از مسایل، ابهام را به حداکثر رسانده و انسان را برای نگریستن به سوالات بنیادین به خود ارجاع می دهد. دست انسان ها از دیگری کوتاه شده است. اگوی باد کرده انسان ها و علم رسمی آنها را به سخره گرفته و نگاه و زاویه ای تازه ارائه کرده که تمام حوزه ها را تحت تاثیر خود قرار داده است و سوژگی معاصر را به روشنی تعریف می کند. "سوژه ی معاصر کسی است که در وضعیت "هیچ ندانستن" است اما خیال می کند کنترل زندگی اش را در دست دارد[11]". "ژک آلن میلر در یکی از درسهایش رئالیسم قرن هیجدهم را با رمانتیسم قرن نوزده مقایسه می کند و نتیجه می گیرد که رمانتیسم یک گفتار نوروتیک است. بشر در قرن نوزده دچار یک نوروز یا روان نژندی گسترده است. آیا این تصادفی است که روانشناسی و روانپزشکی در قرن نوزده متولد می شوند و روانکاوی در ابتدای قرن بیستم". ارزش کاری کسی که از طریق پلاستیک فریزر ساخت دستکش یک بار مصرف را آموزش داد هزاران بار بیشتر از هزاران نفری است که با دادن طرح های ناشیانه و در کمال فقدان تسلط و دانش در چنین بحران هایی طرح های کلان را در سازمان های دولتی و غیر دولتی سازماندهی می کنند و بار مالی فراوان و زمینه های شهرت و پست و غیره را برای بعد کرونا برای خود مهیا می کنند.

راه مبارزه با کرونا از حقیقت می گذرد از کنار گذاشتن نقاب ها، از مبارزه با دیوهای درون و برون و دنبال حقیقت رفتن از خدمت صادقانه و مسولیت پذیری ملی و جهانی. سلامت روانی در چنین زمانی بیشتر از هر زمان دیگری به فطرت نزدیک تر و با تعریف ابن سینا از سلامت روان همراه تر است: روان هایی سالم هستند که بر فطرت اصلی خویش باقی باشند و در این عالم در اثر برخورد با امور زمینی از لطافتش خارج نشده و غلیظ و خشن نشده باشند. برنامه و پرتکل های سلامت روان و مخصوصا روانپزشکی کاری جز نرمال کردن افراد و به عبارتی به خواب بردن آنها ندارد. افراد نرمال کسانی هستند که هیچ چیز در این دنیا قادر نیست خوابشان را آشفته سازد. لکان می گوید نرمال بودن پارادایم آسیب شناسی روانی است زیرا که به طور بنیادی غیر قابل درمان است. نرمال بودن یعنی مطابق بودن با الگویی که برای کارکرد بی وقفه و بی نقص ماشین عظیم تولید ضروری است. موجود انسانی در این طرز تلقی چیزی جز قطعه ای از تکنولوژی نیست. طرز فکر نرمال سازی در وجود تیلور مبتکر مدیریت علمی به اوج خود می رسد. او می گوید: در گذشته بشر مقام اول را دارا بود، در آینده این سیستم است که مقام اول را خواهد داشت[12].                             کرونا ابتدای بیدار شدن از یک خواب طولانی است؛ هولناک ترین و پر مشقت ترین روبرویی انسان در مواجه با خودش. شرایطی که راهگشای اصلی اشتیاق است و به نظر لکان بزرگترین بی لیاقتی بزدلی است و شهامت خود یک عمل اخلاقی است و در این راه جایی برای بزدلی نیست[13]. با این وجود، شرایط حاضر در ایران در همه ی شئون، محصول است نه آسیب، آسیب جدی را باید در تاریخچه جستجو کرد، به عنوان مثال در حوزه ی تحقیق لازم است به روند قانون گذاری، پیشینه ی تحصیلی و شیوه ی دستیابی به مدارک علمی متصدیان و مجریان، الگوهای ارزیابی و نظارت، میزان درآمد کسب شده توسط دست اندرکاران، آئین نامه های ارتقاء، شیوه های جذب، روابط خارج از ضوابط، ترازکردن نتایج طرح ها و هزینه ها وابسته به زمان، تصدی پست، فرهنگ سازمانی و عوامل نفوذ نرم در چرخش از تحقیق به سمت پژوهش[14] به صورت روشن پرداخت و دست از آزمودن آزموده برداشت تا هزاران بار از یک سوراخ گزیده نشویم و فراموش نکنیم که جهان وارد دوره ی جدی از بیماری های پاندمیک و جنگ های نوین شده  است و کجاست گوش شنوا!؟ برای رهایی از این بحران ها در کشوری که "مدیران آن همواره عقب تر از مردمانش می باشند"، گوش های شنوا متعلق به فرهنگ است.

[1] . این مرقومه وام دار عشق و اشتیاق زائد الوصف استاد بزرگوار خانم دکتر میترا کدیور و نوشتار و سخنان ناب ایشان است.

[2] . برای اثبات این موضوع کافی است خواننده به آئین نامه‏ی ارتقاء اعضای هیات علمی دانشگاهها یا ملاک‏های جذب (دانشجو و عضو هیات علمی) رجوع نماید و یا به صورت گذشته نگر فعالیت افرادی که از طریق این سیستم و آن فعالیت‏ها، به بالاترین مقام علمی یعنی استادی یا حتی دانشیاری رسیده‏اند نظری بیاندازد تا حجم بیماری عیان گردد.

[3] . برنارد لوکور به نقل از میترا کدیور، کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[4] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[5] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: wwwfreudianassociationorg 

[6] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[7] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: www.freudianassociation.org 

[8] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: www.freudianassociation.org 

[9] . برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس: www.freudianassociation.org 

[10] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[11] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[12] . میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[13] . به نقل از میترا کدیور کتاب مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم

[14] . رجوع شود به مقاله ی نشان  علم و عالم ربیعی، نوده ئی و ضرغامی

  • محمد حسین ضرغامی